دیدار مجدد وحسرت🌼🖤😓

295 6 0
                                    

(پنج ماه بعد)
(ساعت ۷:۵۰دقیقه عصر)
+چاگیا نمیشه نری الان بهت نیاز دارم .

_خیلی مهمه عزیزم تا یکمی استراحت کنی زودی میام .

+باشه عزیزم زود بیا منتظرتم.

+بعد از خداحافظی با جانگکوک  به طرز عجیبی حوصلم سر رفته بود آخه نه ماهه از این عمارت کوفتی بیرون نرفته بودم  یه دفعه یه فکری به سرم زد بادیگارد ها ساعت ۸شیفتشون عوض میشه یعنی ده دقیقه دیگه آخ جوون
+سریع رفتم بالا و لباسامو پوشیدم آروم بدون این که کسی منو ببینه کلید ماشین رو برداشتم و رفتم تویه حیاط بادیگارد ها نبودن سوار ماشین شدم و سریع از عمارت خارج شدم.

+وااو بالاخره موفق شدم ولی  مطمعنم جانگکوک خیلی عصبانی میشه .
+سریع رفتم لب دریا و پیاده شدم یه پتو رویه دوشم انداختم و شروع کردم به قدم زدن داشتم از نسیم  لذت می‌بردم و به دریا نگاه میکردم  که یک دفعه یک دستی از پشت در دهنم قفل شد ویه دستمال جلو بینیم گرفت که دیگه متوجه هیچی نشدم.

_اه چقدر خسته شدم الان فقط دلم میخواد برم خونه و اته رو بغل کن و استراحت کنم.
(عمارت ساعت ۱۲)
_بیب من  اومدم کجایی
_اجوما اته کجاست
+نمی‌دونم ارباب تو اتاق بودن فک کنم خوابیدن.
_عجیبه اته تا این ساعت نمیخابه داخل اتاق رفتم اما اته نبودش بیرون اومدم و به اجوما گفتم مطمعنی اته رفت که بخوابه این جا نیست .
؛؛بعله ارباب مطمعنم آخه من یکم پیش  همه جارو داشتم مرتب میکردم خانوم کوچیک رو هیچ جایه عمارت ندیدم
_با نگرانی به سمت اتاق کارم دویدم وایی خدا اته نگو که همچین خریتی کردی  .
_شروع کردم به نگاه کردن فیلم هایه دوربین ها و دیدم بعله اته خانوم از عمارت زده بیرون اما مسعله مهم اون نیست مسعله اینه که تلفنش رو جواب نمیده و هنوز برنگشته
_سریع جیپی اس ماشین رو چک کردم و با افرادم به سمت ساحل حرکت کردیم استرس همه وجودم و گرفته بود که نکنه اته همون جایی که میترسم باشه.
+چشمام رو باز کردم  چند بار پلک زدم تا دیدم صاف شد متوجه شدم که به یه صندلی بسته شدم .

»«اوه های سکسی لیدی  با این که بارداری ولی هنوزم مثل قبل خیلی سکسی هستی .

+سانگ وو!!
+تو این جا چیکار می‌کنی ،من برایه چی اینجام ،برایه چی منو به صندلی بستی ؟
»«اروم باش اته اوردمت اینجا تا به جانگکوک یادآوری کنم اگه من نمیتونم داشته باشمت اونم قرار نیست تورو داشته باشه ‌.
»«دوست دارم ببینم جعون جانگکوک تورو به من میده یا ترجیح میده دیگه جفتمون نداشته باشیمت البته که من جوجه هایه اون کثافت رو نمیخام من فقط تورو میخام ‌.

+هی چه خبره سانگ وو تو بهترین دوست من بودی این کارو در حقم نکن من کار جانگکوک حالم خوبه

»«متاسفم اته ولی من به اندازه کافی چند ساله در حسرتت موندم برام مهم نیست جعون رو دوست داری و منو دوست نداری .
+مطمعن باش من هیچ وقت قرار نیست پیش تو بمونم تو بهترین دوست من بودی ولی حق نداری به جانگکوک آسیب بزنی .
+بعد از شنیدن حرفام با تمسخر لبخند زد و از سالن متروکه بیرون رفت.

Burnt vanillaWhere stories live. Discover now