بازگشت دوباره🌼🖤

197 7 0
                                    

(یه سال بعد)
+جانگ کوکا بدو اگه دیر برسم به دانشگاه میکشمتا .
_اوف اومدم بیب .
_همه از من میترسن من از خانوم جعون این عدالت نیست .
+هست عزیزم هرچقدرم قدرتمند باشی زورت به چشم هایه دختری که دوستش داری نمی‌رسه .
_انقدر قانع شدم دیگه نمی‌دونم چی بگم .
_رسیدیم بیب بدو .
+اوم ماچ 💋 ممنونم بیب .
_فدات شم عزیز دلم راستی که کارت تموم میشه ؟
+عام ساعت ۴.
_اوکی بیب میام دنبالت فعلن.
+فعلن عزیزم .
//خوب خانوم کیم شما که سال اخرتون هست و بیشتر اطلاعات دارین نسبت به همه چه نظری در مورد فلسفه زندگی دارین .
+استاد به نظر من گاهی شرایط اون طوری که میخاییم پیش نمیره و زندگی مارو سورپرایز می‌کنه گاهی وقتا سورپرایز هایه فوق العاده عالی و گاهی مواقع سورپرایز هایه به شدت استرس زا که غم شدیدی به همراه داره و خوب و بد بودن زندگی یه مسعله نسبیه و مهم دید ما نسبت به زندگیه که مثل عینکیه که به چشم زدیم اگه شیشه علیه عینک زد باشه ما همیشه زندگی رو پاییزی میبینیم و اما اگه شیشه هایه عینک سبز باشه ما همیشه زندگی رو بهاری میبینیم من نمیگم آدم نباید غصه بخوره چرا اتفاقات آدم باید غصه بخوره کم بیاره شکست بخوره تا تجربه بشه تجربه، بسیار زیاد کمک می‌کنه و نکته آخر این که مهم اینه تو همیشه قوی تر از قبل برگردی .

//ممنون خانوم کیم توضیح فوق العاده عالی بود .

~اته ولی آدم نمیتونه با لیوان شکسته آب بخوره.
+آدم نمیتونه با لیوان شکسته آب بخوره هانا ولی به خاطر لیوان شکسته هم دست از زندگی کردن نمی‌کشه .

+بعد از کلاس دوم به شدت حالت تهوع داشتم سریع رفتم داخل دستشویی هایه دانشگاه ،،مطمعنم که مسموم نشدم پس فقط یه راه میمونه .
+بیبی چک رو از داخل کیفم در آوردم و تست کردم .
+اوه خدایه من این یه شوخیه جانگکوکا میکشمت.
۰۰۰
(ساعت چهار )
_همسرم کجایی ؟
+آه جانگکوکا بالاخره تموم شد الان میام .
_خوب چطوری عزیزم دانشگاه خوش گذشت .
+ارع عزیزم راستی بیا بریم بازار باید چند تا چیز بخرم.
_باشه عزیزم بریم .
۰۰۰۰۰
_بیب برا چی داری لباس بچه می‌خری اونم این سایز این خیلی کوچیکه فقط به یه بچه ایی که تازه به دنیا اومده میخوره نه به بچه هایه ما.
+می‌دونم عزیزم چون نیازه دارم میخرم .
_چرا نیازه کی داره بچه دار میشه.
+تو عزیزم داری دوباره بابا میشی.
_جاان!!!
_شوخی که نمیکنی؟
+نه چرا باید با همچین مسعله مهمی شوخی کنم .
_هو هووو من دارم بابا میشم .
+جانگکوکا آروم تر لح شدم عزیزم تازه اینجا وسط بازاره.

_اوه شعت یادم نبود تو این دوران نباید فشارت بدم ببخشید بیب.
(نه ماه بعد)
+جانگکوکااا به خدا میکشمت این دفعه ..
_چی شده بیب آروم باش ‌.
+ببین چقدر چاق شدم دوتا دخترت منو شبیح توپ بسکتبال کردن.
_ایی بابا قربونشون بره مامانو اذیت نکنین دیگه.

+یااا چه غلطی می‌کنی سری قبل چهار تا شد این سری دوتا اصلن دیگه بهت نمیدم معلوم نیست سری بعد چند تا بشه من هنوز جوونم آرزو دارم .
_چاگیا آروم باش مگه دکتر بهت نگفت حرص نخوری.

+مگه تو این شیش تا بچه میزارین .
_باشه باشه غلط کردم آروم باش .
+دیگه حق نداری طرف من بیایا.
_باشه پیشی حالا بیا فعلن یدونه بغل بده یکم باهم دیگه بخابیم خیلی خستم.
_با هم دیگه رویه تخت دراز کشیدیم اته سرش رو رویه بازوم گذاشت و یه دفعه گفت .
+کوکی برام آهنگ بخون تا خوابم ببره .
_بیب من که خواننده نیستم .
+نیستی ولی صدات انگار از ته بهشت میاد روحمو نوازش می‌کنه مطمعنم اگه خواننده می‌شدی خیلی محبوب می‌شدی .
_چطور بیب ؟
+آخه هم خیلی جذابی هم پر از تتویی هم صدایه بهشتی داری هم مهربونی.

_اووه پس باید برم خواننده شم .
+نه اصلن .
_وا چرا خودت گفتی .
+نمیخام اگه خواننده بشی همش دخترا دیدت میزنن من نمیتونم هضمش کنم.
_ایگو پیشی حسود باشه من تنگ دلتم تا ابد .
+یا من حسود نیستم .
_باشه پیشی بیا بغلم فعلن بخابیم .
::جانگ کوک شروع کرد به آواز خواندن .

(متن آهنگ)

وقتی دیدمت فقط۲۱سالم بودم
یادمه که ساعت ها به تماشایه تو می‌نشستم کوچولو.
گاهی حتی خودم رو فراموش میکردم
با خنده هات می‌خندیدم و با اشک هات اشک میریختم
انگاری تو همه وجودم شده بودی
من عاشقت شده بودم
و اما نمیتونستم داشته باشمت چون بهت آسیب می‌رسوندم.
عشق بی رحم من من هنوز هم عاشق خنده هاتم...
::هر دو باهم غرق خواب شدن .

(دوساعت بعد)

_از خواب بلند شدم اته هنوز مثل یه پیشی کیوت تو بغلم خواب بود.

_اروم بلند شدم و رفتم پایین داخل آشپزخونه که پر شده بود از صدایه خنده هایه جیمین و اجوما .

$عا اپاا .
_بدو بیا بغلم ببینم فسقلی .
_با ذوق بوسیدمش و شروع کردم به چرخوندنش تو هوا .
$عا اپا سرم گیج رفت.
_با خنده گذاشتمش لب اپن و گفتم ببخشید کوچولو زیادی دلم برات تنگ شده بود .

؛؛سلام ارباب
_عاو سلام اجوما ممنونم که انقدر خوب از این فسقلی ها مواظبت می‌کنی .

؛؛این چه حرفیه ارباب اینا هم مثل شما میمونن طرز نگاه کردنشون صحبت کردنشون حتی وقتی میخندن همشون مثل بچگی شما میمونن.

_اوه شما هنوز بچگی منو یادتونه.
؛؛معلومه که یادمه ارباب من هیچ وقت بچه نداشتم ولی از وقت مادر پدر شما فوت کردن من مادر شما بودم یه مادر هیچ وقت هیچ چیزی رو از فرزندش فراموش نمیکنه.

_درسته اجوما ممنونم شما همیشه واسه زندگی من خیلی زحمت کشیدین برایه خودم برایه اته برایه این فسقلی ها.

_راستی جیهوپ، جکسون و بیول کجان ؟
؛؛داخل حیاط عماراتن ارباب .
_ممنون اجوما.
_ به سمت حیاط رفتم صدایت خنده جیهوپ و جکسون و بیول هم همه حیاط عمارت رو پر کرده و سه تاشون مشغول بازی با بادیگارد ها بودن .
_بادیگارد ها با دیدن من احترام گذاشتن بچه ها با دیدن من به سمتم دویدن
^^اپاااا
_جانم عزیزایه دلم .
_سه تاشون رو بغل کردم بوسیدم یکم باهاشون بازی کردم و برگشتم داخل به سمت کاناپه رفتم و لم دادم یه نخ سیگار روشن کردم و یدونه فیلم پلی کردم .

یه جوری اتفاق های بد تو فیکام هست که گاهی خودم برای زندگی که برای کاراکترام خلق کردم غمگین میشم☹️

Burnt vanillaWhere stories live. Discover now