Don't forget

373 55 19
                                    

پارت طولانیه آخر سر یادت میره پس همین الان ستاره‌ی اون پایین رو پررنگ کن⭐️




تهیونگ رو روی صندلی عقب قرار داد و در رو برای جیمین باز نگه داشت تا داخل ماشین بشینه، کادیلاکِ مشکی رنگش رو روشن کرد و به راه افتاد.

-اون صرع داره؟

جونگکوک همزمان که سیگارشو روشن می‌کرد پرسید.

-نه نداره. میشه بعدا سیگار بکشی؟

جیمین گفت و سعی کرد با تکون دادن دستاش دود رو از اطرافش پراکنده کنه.

-البته. پس مشکلش چیه؟

پاسخ داد و سیگار تازه روشن شده رو بیرون انداخت.

-اون فقط سرماخورده.

-معمولا به خاطر سرماخوردگی تشنج می‌کنه؟

-ممکنه بکنه. وقتی تبش رو کنترل نکنه این اتفاق میفته.

جیمین طوری جواب می‌داد که انگار باید بابت استفاده از هر کلمه پولی پرداخت کنه. کنار اون مرد احساس راحتی نمی‌کرد.


-تو و اون، چیزی بینتون اتفاق افتاده که من ندونم؟

با این حال حس کرد این بهترین فرصته تا بتونه کمی اطلاعات جمع کنه. تقریبا فراموش کرده بود که دوستش شبِ قبل توی خواب و بیداری به جونگکوک اشاره کرده بود پس الان باید سرنخی بدست می‌آورد.

-منظورت چیه؟

-منظورم اینه که توانایی مقدمه چینی ندارم و واقعا نمیخوام پیچیدش کنم ولی حس می‌کنم تمام رفتار‌های تهیونگ ممکنه به تو ربط داشته باشه. اون دیگه با من حرفی نمی‌زنه واسه همین من الان مجبورم این مکالمه رو با تو داشته باشم. اون حالش بده و من نمیدونم باید واسش چیکار کنم. من همیشه کنارش بودم ولی الان درمونده‌تر از همیشه‌ام.

نفس عمیقی کشید و ادامه داد:

-اون خیلی حساسه بیشتر از هر کسی که میشناسم ولی در عین حال مغروره و سخت به بقیه تکیه می‌کنه. تموم این مدت جواب همه‌ی نگرانی‌هام "من خوبم" بوده، اون لعنتی حتی همین چند ساعت پیش گفت که حالش خوبه.

-بهتره دیگه کلاب نیاد، میتونم براش شغل دیگه ای جور کنم بدون اینکه خودش بفهمه.

-به نظرت این مشکلاتشو حل میکنه؟

-شاید. حداقل از مشکلاتش دور میشه درسته؟

-مشکلات یا....

کمی مکث کرد.

-یا تو؟

-منظورت رو نمی‌فهمم.

-منظورم واضحه. من اونقدری احمق نیستم که متوجه هیچی نشم. تو اون شب بعد تهیونگ از اون اتاق خارج شدی‌.

_where melodies meet shadows_  Where stories live. Discover now