changes

309 59 10
                                    

قبل اینکه شروع کنی اون ستاره‌ی پایین رو پر‌رنگ کن. نمیدونی چقد بهم انگیزه میده برای ادامه❤️





-تهیونگ همه چی با جسیکا خوبه؟ یعنی میگم که مشکلی وجود نداره؟


جیمین در حالیکه توی راهروی دانشکده در حال راه رفتن بودن پرسید.


-هوم...چرا باید بد باشه؟!


تهیونگ با بیخیالی جواب داد.


-آخه این اواخر خیلی باهام کم حرف میزنی و بنظرم قرار گذاشتنت خیلی یهویی اتفاق افتاد.



-بالاخره که اتفاق میفتاد. تو که خودت از همه بیشتر واسش ذوق داشتی

و ادامه داد:

-میخوام با جسیکا قهوه بخورم و بعدش برم سر تمرین. شب میبینمت.


گفت و به سمت کافه حرکت کرد. حالا دو هفته ای گذشته بود و تهیونگ بیشتر با جسیکا وقت می‌گذروند. اون دختر خوبی بود و اونها کلی موضوع برای به اشتراک گذاشتن داشتن. چیزی که همچنان تهیونگ رو اذیت می‌کرد همچنان رفتن به کلاب بود. اون از اونجا حقوق خوبی دریافت می‌کرد و حتی به خاطر اون هم که شده فکرِ رفتن از اونجارو نداشت. بعد از اون شب چندباری با جسیکا اونجا وقت گذرونده بودن ولی هنوز تهیونگ حس خوبی نداشت. انتظار داشت با اینکار نظر اون مرد رو به خودش جلب کنه، شاید اینو آگاهانه نمی‌دونست ولی واضحا از اینکه حتی اون مرد نگاهشم نمیکرد عصبانی بود. انگار تهیونگ برای جونگکوک وجود نداشت با اینکه برای تهیونگ اصلا اینطور نبود. هر چقدرم که سعی می‌کرد اینطور نباشه.





-تایم استراحتی؟


جیمین نفس زنان پرسید و عرق روی پیشونیش رو پاک کرد.


-نه هنوز.


-فاک امیدوارم اون دوتا بخاطر تو به این سمت نیومده باشن.


جیمین با صدایی که فقط خودشون می‌شنیدند گفت و با ایما و اشاره از تهیونگ کمی فاصله گرفت.


-میتونم کمکتون کنم؟


تهیونگ از دو دختر روبروش که واضحا بهش خیره شده بودند پرسید.


-اممم...کوکتل خاصی ندارین؟

-منظورش اینه که به سلیقه‌ی خودت برامون نوشیدنی بریزی.


دختر اول پرسید و دختر دوم در ادامه توضیح داد.تهیونگ ابتدا کمی مکث کرد و در ادامه با پوزخند "حتما"ی گفت.


بعد از چند دقیقه نوشیدنی‌هارو آماده کرد و بهشون داد. اون‌ها با هم ریز‌ریز صحبت می‌کردند و بعد با نگاه های شیطونی به تهیونگ لبخند میزدند. این خیلی توی اعصاب بود.


_where melodies meet shadows_  Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon