حس میکنم چند ماهی شده اینجام و
هر صبح با لبخندِ تهیونگ بیدار میشم.
صداش میکنم بابایی.
میدونم که کاملا دیوونه شدم.
گاهی به دروغ میگه که مادرم دیگه نیست بینمون و من هیچوقت به حرفاش اعتماد نکردم.
اما وقتی تقویمی جلوی چشمام گذاشت، تونستم بفهمم که من ۳ ساله اینجا زندانی ام و ما الان توی سال ۲۰۲۶ ایم.
YOU ARE READING
Stepfather [KOOKV]
Horror[Completed] صداش میکنم بابایی. میدونم که کاملا دیوونه شدم. .ɴᴀᴍᴇ: Stepfather(پدرخوانده) .ɢᴇɴʀᴇ: mystery, psychology, horror .ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: kookv .ᴡʀɪᴛᴇʀ: Artemis .#kookv .#psychology