بابا چند بار بدنمو لمس کرد اما من هیچ حسی نداشتم.
حتی قصد تعرض بهم رو داشت و من بازم هیچ حسی نداشتم.
به هیچکدوم از سوالام جواب نمیداد و من هیچ حسی نداشتم.
تا اینکه بابا بهم گفت:
عاشقت بودم و هستم و خواهم بود اما هیچوقت فراموش نمیکنم چطور اونشب رهام کردی و برای همین هیچوقت از این زندان خلاصت نمیکنم چون تو مال منی!
YOU ARE READING
Stepfather [KOOKV]
Horror[Completed] صداش میکنم بابایی. میدونم که کاملا دیوونه شدم. .ɴᴀᴍᴇ: Stepfather(پدرخوانده) .ɢᴇɴʀᴇ: mystery, psychology, horror .ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: kookv .ᴡʀɪᴛᴇʀ: Artemis .#kookv .#psychology