اون شب وقتی به کلبه برگشت شروع کردم به بوسیدنش هر چند هیچی حس نمیکردم.
اون هم قد من بود حتی ظریف هم بود و منه احمق اینهمه مدت دقت نکردم.
لختش کردم و با جرعتی که نمیدونم از کجا اومده بود سوراخشو بفاک دادم، خجالت آور و مضحک!
اون زیرم ناله میکرد و من راحت به جواب سوالاتم رسیدم، تک به تک...
هر چی بیشتر میفهمیدم بیشتر میکوبیدم.
بهم گفت من توی این کلبه مردم،
و قاتلم مادرمه!
YOU ARE READING
Stepfather [KOOKV]
Horror[Completed] صداش میکنم بابایی. میدونم که کاملا دیوونه شدم. .ɴᴀᴍᴇ: Stepfather(پدرخوانده) .ɢᴇɴʀᴇ: mystery, psychology, horror .ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: kookv .ᴡʀɪᴛᴇʀ: Artemis .#kookv .#psychology