PART 10: ALL OF BANANA MILKS

75 5 0
                                    

《هر چه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهی باز کنم
به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد》

••••
°°°°

÷ زود باشین گشادا تا با خشتک به پشت ون وصلتون نکردم، که مجبور باشین دنبال ون بدویین تا شلوارتون جر نخوره. رسوا شین!
با داد بلند جین، تو سه سوت همه چمدون به دست به سمت ون حرکت میکردن که به فرودگاه برسن.
تهیونگ که به صدقه سری بدن کوک حمل چمدون جین هم با دیکتاتوری تمام بهش محول شده بود، پشت سر همه با هن هن میومد.
با گذشتن کوک از کنارش، با فکر اینکه کوک اومده کمک، لبخند ذوق زده ای زد.
اما با رد شدن بی اهمیت کوک، خنده رو صورتش ماسید و با صورتی بغ کرده سعی کرد بقیه راهو با دو چمدون بزرگ طی کنه.
*کارت خوبه کوک. آفرین!
+ خیلی جلوی خودمو گرفتم بهش کمک نکنم هیونگ...مطمئن لازمه؟ اذیت میشه آخه.
*خفه شو و کارتو انجام بده.
نقشه های شیطانی جیمین برای هدف های بهشتی!
دفاع جیمین از نقشه ی "اتصال دو کفتار عاشق بخت برگشته" بود.
بعد از اینکه همه سوار ون شدن به سمت فرودگاه حرکت کردن...

....

همه رو صندلی هاشون منتظر بلند شدن هواپیما نشسته بودن
نامجون و تهیونگ ،که در واقع کوک بود، پیش هم
شوگا و جیمین پیش هم
و هوسوک و جین و کوک هم کنار هم نشسته بودن.
تهیونگ اصلا سر حال نبود. کوک چند روز بود تماما نادیده اش میگرفت.
آره کارما یه بچ بود و این پس گردنی کارما به بی محلیای خودش به کوک بود.
خودش میدونست بد حرف زده و هر وقت یادش میوفتاد بغضی میشد.
با زمزمه ی "من میرم دست به آب" به هوسوک، بلند شد اما با ناگهانی گیج رفتن سرش، سر جاش نشست و صدای بلند جین رو شنید.
÷ حالت خوبه کوک؟
با این حرف همه با نگرانی سمتش برگشتن و جیمین با نگرانی، بلند شد تا همراهیش کنه و کمک کنه که آبی به صورتش بزنه.
و کسی نگاه نگران کوک رو ندید که میخواست شتابان سمت هیونگش بره اما با چشم غره وحشتناک جیمین، خایه نکرد و نشست سر جاش.

#چش شد یهو؟
÷ شاید بخاطر پروازه.
×آره احتمالا..رنگش پریده بود!
با جیغ خفه هوسوک، جین ترسیده به صندلی خالی که الان دیگه خالی نبود نگاه کرد.
# نامجون ترسوندیم
× ببخشید هوبی فقط اومدم یه سری بزنم. آخه یه مدته یه عده کم پیدا ان!
جین با ابرو های در هم رفته سعی کرد چیزی نگه اما مگه نامی کوتاه میومد...
×هوپ بنظرت اگه یکی یهویی ازت دوری کنه دلیلش چی میتونه باشه؟ با اینکه سعی میکنه تظاهر کنه همه چی مثل گذشته است.
هوسوک کنایه ها و تنش نامجینو حس کرده بود و نمیدونست واقعا چیکار کنه
بنظر میرسید نامجین دعوا کرده باشن.
اما نامجین بیشتر کل مینداختن و اصلا دعواهاشون به درازا نمیکشید و با شوخی حل میشد!
هوسوک داشت فکر میکرد چرا بچه های گروه دارن هی عجیب رفتار میکنن اون از تهکوک و اینم از نامجین.
÷منظورت چیه نامجون؟ اتفاقی افتاده؟
نامجون که با نگاه تیزش به جین نگاه میکرد، هوسوک رو مخاطب قرار داد:
×هوبی تو اتفاقای مستیت رو یادت میمونه؟
# آره بیشترش یادم میمونه مگر اینکه...
با بلند شدن جین حرفش نصفه موند
÷ من میرم ببینم کوک چی شد
نامجون با چشماش جینو بدرقه کرد
اون به جوابش رسیده بود! جین هیونگ همه چیو یادش بود. وگرنه این همه فرار و حساسیت برای چیه؟
#نامجون، تو و جین مشکلی دارین؟ اتفاقی افتاده؟ دعوا کردین؟
× نه هوبی نگران نباش. حلش میکنیم. به زودی...
با لحن مشکوک نامجون هوسوک مطمئن شد که باید بابت این اتفاق نگران باشه
........

SWITCHTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang