9. Fifth floor

248 66 10
                                    

زمانی که مینهو مشغول درست کردن غذا بود جیسونگ قهوه و تارتش رو تموم کرده بود و همون‌طور که چهارزانو روی کانتر آشپزخونه نشسته و آشپزی کردن هیونگش رو تماشا میکرد از برنامه ی کاری شلوغش می‌گفت. جیسونگ و چانگبین- همکار جیسونگ تو کمپانی موسیقی- به تازگی پروژه ی آهنگسازی برای کامبک یه گرل گروپ زیر نظر کمپانی رو به عهده گرفته بودن و طبق گفته های پسر کوچک تر به زودی تیزر آلبوم و لیست تِرَک ها پخش میشد و قرار بود تو بیشتر آهنگ ها توی بخش اسم آهنگساز ها و ترانه سرا ها، اسم جیسونگ و چانگبین بدرخشه.

از طرفی فلیکس سرش تو گوشیش بود و به قراری که با هیونجین داشت فکر میکرد. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود و حتی زمان و مکان دیت‌شون هنوز قطعی نشده بود؛ در واقع وقتی هیونجین دوباره به کلینیک اومده بود تا درباره ی روند تغذیه ی سگش مشورت بگیره، فلیکس خیلی یهویی و بی مقدمه ازش درخواست کرده بود باهاش سر قرار بیاد، به همین سادگی. و حالا نمیدونست دقیقا باید چیکار کنه.

فلیکس تا به حال فقط یکبار سر قرار رفته و اون هم برمیگشت به زمانی که دبیرستانی بود. بعد از اون، سرش به دانشگاه و درس گرم شده و روی گرفتن مدرک دامپزشکیش و بعد کار کردن تو کلینیک تمرکز کرده بود و حالا انگار بعد از مدت ها بالاخره سرنوشت تایپ مورد علاقه ش رو توی بغلش انداخته بود و فلیکس هیچ جوره دلش نمی‌خواست این فرصت رو بیخیال بشه.

برای دیت اول کافه مکان مناسبی به نظر میرسید اما فلیکس به خاطر علاقه ی شدیدش به شیرینی جات، هر زمان وقت آزادی داشت کافه های جدید رو امتحان میکرد و در واقع هر وقت سرکار یا خونه ی هیونگش نبود، تو کافه های مختلف پیداش میشد و به خاطر همین میخواست برای قرارش- قراری که به طرز عجیبی هیچ استرسی براش نداشت- جای خاص تری رو انتخاب کنه. با توجه به گفته ی مینهو، هیونجین به هنر و موزه و...علاقه داشت و رفتن به یه نمایشگاه هنر فکر خوبی به نظر می‌رسید. کمی گوشیش رو زیر و رو کرد و با پیدا کردن نمایشگاهی که سه روز از بازگشاییش گذشته و فقط تا دو روز دیگه فرصت بازدید ازش وجود داشت، دو تا بلیط رزرو کرد و بلافاصله به هیونجین پیام داد و زمان و مکان ملاقاتشون رو براش فرستاد.

پسر بهش گفته بود فردا زمانش آزاده به خاطر همین نگرانی ای بابت محدودیت زمانی نداشت و زمان بازدید از نمایشگاه هم حدود عصر فردا بود. فلیکس بالاخره گوشیش رو کنار گذاشت از خیالاتش بیرون اومد و به سمت آشپزخونه رفت. صحبت جیسونگ و مینهو به نظر جدی میومد اما فلیکس ذره از چیزایی که میگفتن سر درنمیاورد. بالاخره بعد از چند دقیقه ای دنبال کردن بحث متوجه شد دو پسر دارن درباره ی جزئیات قرارداد و برنامه ی کاری جیسونگ تو کمپانی صحبت میکنن.

علاقه ای به شرکت تو بحث نداشت پس فقط پشت میز آشپزخونه نشست و خودشو با تماشای گلدون هایی که از گل های مختلف پر بودن سرگرم کرد.

lilac code | chanho, hyunlix Where stories live. Discover now