زمانی که مینهو مشغول درست کردن غذا بود جیسونگ قهوه و تارتش رو تموم کرده بود و همونطور که چهارزانو روی کانتر آشپزخونه نشسته و آشپزی کردن هیونگش رو تماشا میکرد از برنامه ی کاری شلوغش میگفت. جیسونگ و چانگبین- همکار جیسونگ تو کمپانی موسیقی- به تازگی پروژه ی آهنگسازی برای کامبک یه گرل گروپ زیر نظر کمپانی رو به عهده گرفته بودن و طبق گفته های پسر کوچک تر به زودی تیزر آلبوم و لیست تِرَک ها پخش میشد و قرار بود تو بیشتر آهنگ ها توی بخش اسم آهنگساز ها و ترانه سرا ها، اسم جیسونگ و چانگبین بدرخشه.
از طرفی فلیکس سرش تو گوشیش بود و به قراری که با هیونجین داشت فکر میکرد. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود و حتی زمان و مکان دیتشون هنوز قطعی نشده بود؛ در واقع وقتی هیونجین دوباره به کلینیک اومده بود تا درباره ی روند تغذیه ی سگش مشورت بگیره، فلیکس خیلی یهویی و بی مقدمه ازش درخواست کرده بود باهاش سر قرار بیاد، به همین سادگی. و حالا نمیدونست دقیقا باید چیکار کنه.
فلیکس تا به حال فقط یکبار سر قرار رفته و اون هم برمیگشت به زمانی که دبیرستانی بود. بعد از اون، سرش به دانشگاه و درس گرم شده و روی گرفتن مدرک دامپزشکیش و بعد کار کردن تو کلینیک تمرکز کرده بود و حالا انگار بعد از مدت ها بالاخره سرنوشت تایپ مورد علاقه ش رو توی بغلش انداخته بود و فلیکس هیچ جوره دلش نمیخواست این فرصت رو بیخیال بشه.
برای دیت اول کافه مکان مناسبی به نظر میرسید اما فلیکس به خاطر علاقه ی شدیدش به شیرینی جات، هر زمان وقت آزادی داشت کافه های جدید رو امتحان میکرد و در واقع هر وقت سرکار یا خونه ی هیونگش نبود، تو کافه های مختلف پیداش میشد و به خاطر همین میخواست برای قرارش- قراری که به طرز عجیبی هیچ استرسی براش نداشت- جای خاص تری رو انتخاب کنه. با توجه به گفته ی مینهو، هیونجین به هنر و موزه و...علاقه داشت و رفتن به یه نمایشگاه هنر فکر خوبی به نظر میرسید. کمی گوشیش رو زیر و رو کرد و با پیدا کردن نمایشگاهی که سه روز از بازگشاییش گذشته و فقط تا دو روز دیگه فرصت بازدید ازش وجود داشت، دو تا بلیط رزرو کرد و بلافاصله به هیونجین پیام داد و زمان و مکان ملاقاتشون رو براش فرستاد.
پسر بهش گفته بود فردا زمانش آزاده به خاطر همین نگرانی ای بابت محدودیت زمانی نداشت و زمان بازدید از نمایشگاه هم حدود عصر فردا بود. فلیکس بالاخره گوشیش رو کنار گذاشت از خیالاتش بیرون اومد و به سمت آشپزخونه رفت. صحبت جیسونگ و مینهو به نظر جدی میومد اما فلیکس ذره از چیزایی که میگفتن سر درنمیاورد. بالاخره بعد از چند دقیقه ای دنبال کردن بحث متوجه شد دو پسر دارن درباره ی جزئیات قرارداد و برنامه ی کاری جیسونگ تو کمپانی صحبت میکنن.
علاقه ای به شرکت تو بحث نداشت پس فقط پشت میز آشپزخونه نشست و خودشو با تماشای گلدون هایی که از گل های مختلف پر بودن سرگرم کرد.
YOU ARE READING
lilac code | chanho, hyunlix
Romanceبنگ چان به زندگی قبلی اعتقاد نداشت اما چشم های مینهو باعث شدن فکر کنه شاید عشقش نسبت به اون یه جفت چشم ستاره بارون، خیلی قبل از زمانی که برای اولین بار همو تو گلفروشی دیدن شروع شده... اما آیا مینهو هم به اندازه ی چان غرق شده؟ آیا حسی که نسبت به هم د...