5. Three-seater sofa

238 64 21
                                    

نمیدونست چند دقیقه ست که جلوی آپارتمان جیسونگ و فلیکس پارک کرده.
تو این مدت با خودش کلنجار رفته و سعی کرده بود قبل از رفتن به خونه ی دو پسر کمی ذهنش رو مرتب کنه.

ماشین خاموش بود و مینهو روی صندلی عقب تو خودش جمع شده بود. حس بدی داشت و بدترین بخشش این بود که نمیتونست بفهمه چرا همچین حسی داره. از طرفی بابت اینکه به قرار رفته پشیمون بود و از طرف دیگه از تموم شدنش ناراحت به نظر میرسید.

اگر میخواست با خودش صادق باشه، از چان خوشش میومد، اون آدم خوش وایب و خوبی به نظر می‌رسید اما مینهو نمیتونست چیزی بیشتر از یه دوست ببینتش، یا شاید همه چیز زیادی داشت سریع پیش می‌رفت.

چند دقیقه ی دیگه تو همون حال موند و بعد به آرومی حصار دستاش رو از دور زانو هاش باز کرد و با خودش گفت:
_این فقط یه قرار اول بود، بقیه ش قرار نیست اینقدر سریع پیش بره.

سری به نشانه ی تایید حرف های خودش تکون داد و از ماشین پیاده شد.

جلوی آپارتمان پسرا که رسید به محض فشردن زنگ در، در باز شد و داخل آپارتمان کشیده شد.
_هیونگ چرا اینقدر دیر کردی؟؟

فلیکس جیسونگ رو عقب کشید و گفت:
_حتما کافه ای که رفته بودن دور بوده.

مینهو میتونست نگرانی رو تو چشمای فلیکس ببینه اما بابت اینکه پسر سوال پیچش نمیکنه به شدت قدردان بود.
لازم نبود خودش رو تو آینه ببینه تا بفهمه چشماش تا حدی سرخ و چهره ش خسته و سردرگمه.

به همراه جیسونگ به سمت کاناپه ی طوسی رنگ سه نفره رفت و فلیکس روی مبل تکی رو به روشون نشست. وضعیتشون طوری بود که انگار والدینی بودن که پسر نوجوونشون رو موقع جیم شدن از خونه گیر انداختن.

فلیکس داوطلبانه شروع کرد:
_خب امروز یکی اومد کلینیک و وای...اون خیلی خیلی خوشگله هیونگ...

جیسونگ وسط حرف پسر پرید و گفت:
_از وقتی اومده یه بند درباره ی پسره حرف زده، جوری که مطمئنم میتونم صورتش با تمام جزئیات تصور کنم.

جیسونگ مکثی کرد و ادامه داد:
_البته نیازی نیست خیلی خودمو به زحمت بندازم، فلیکس همین الانشم ازش عکس گرفته.

مینهو زمزمه کرد:
_شوخی می‌کنی...فلیکس؟!

فلیکس خنده ی معذبی کرد و بعد از چشم غره رفتن به جیسونگ گوشیش رو روی میز جلوش برداشت و عکسی که یواشکی زمانی که هیونجین تو قسمت انتظار نشسته بود ازش گرفته رو نشون پسر بزرگ تر داد.

_هیونجین اگه اینو میدید قطعا یه سخنرانی طولانی راجع به زیبایی بیش از اندازه ش تو هر زاویه و موقعیتی تحویل میداد.

فلیکس با تعجب به مینهو نگاه کرد و گفت:
_هیونگ تو اونو میشناسی؟

مینهو با لبخند ناشی از غرور سر تکون داد و گفت:
_همکارمه.

lilac code | chanho, hyunlix Donde viven las historias. Descúbrelo ahora