مینهو و چان با فاصله ی کمی از هم به سمت کافهی مورد نظر پسر بزرگ تر میرفتن. تمام راه به سکوت گذشت و هر بار که چان اقدامی برای شروع مکالمه میکرد، مینهو با جواب های خشک و کوتاه ذوق مرد رو کور میکرد.
اینطوری نبود که مینهو قصد خراب کردن دیتشون رو داشته باشه، فقط استرس داشت. خیلی خیلی استرس داشت...
وقتی چان متوقف شد، مینهو تازه به خودش اومد و چند قدم بعد از مرد ایستاد و ساختمون مقابلشون رو نگاه انداخت.
ساختمون از آجر های کرمی رنگ ساخته شده و نمای بیرونیش کاملا با شیشه پوشونده شده بود. مینهو از همین بیرون هم میتونست گلدون های متعدد روی شلف هارو ببینه. تعداد زیادی دایکوندرا-که مینهو ترجیح میداد بهشون گیاه های آبشاری بگه- از سقف آویزون بودن.
با اشاره ی چان برای اول وارد شدنش، وارد کافه شد و با هم به طبقه ی بالای کافه رفتن.
کافه مشتری های زیادی داشت اما سروصدا زیاد نبود. با توجه به اینکه همه ی میز ها-چه طبقه ی بالا چه پایین- پر بودن، مینهو حدس زده بود که چان میزشون رو براشون رزرو کرده. خیلی بد میشد اگر مینهو تصمیم میگرفت به این قرار نیاد، مگه نه؟
مینهو دسته گل آفتابگردونی که چان بعد از رسیدنش به گل فروشی بهش داده بود رو روی میز گذاشت روی صندلی ای که پشت به جمعیت بود نشست.
چان هم ژاکت چرمش رو به پشت صندلی آویزون کرد و نشست. لبخند خجالت زده ای زد و گفت:
_خب...روزت چطور بود مینهو شی؟مینهو نگاهشو به دست هاش که تو هم قفل شده بودن انداخت و گفت:
_طولانی و خسته کننده._هیچ اتفاق جالبی نیفتاد که دلت بخواد تعریف کنی؟
مینهو کمی فکر کرد و گفت:
_خب...ماجرای تبدیل شدن کلاسش به کارگاه هنری رو تعریف کرد و ناگفته نماند که بین حرفاش گاهی غرق لبخند ها و خنده های قشنگ مرد روبهروش میشد و مکث های نسبتا طولانی ای میکرد.
_اوه راستی چی درس میدی مینهو شی؟
_زبان ژاپنی.
_دبیرستان؟
مینهو سرشو به نشونه ی تکذیب تکون داد و گفت:
_دبستان.چان با تعجب گفت:
_بهت نمیخورد از بچه ها خوشت بیاد._از نوجوونا قابل تحمل ترن.
چان خندید و گفت:
_درسته...مینهو دست های عرق کرده ش رو با شلوار جینش پاک کرد و گفت:
_خب عام...روز تو چطور بود؟چان لبخند زد و گفت:
_تقریبا تمام روز رو داشتم به لیست خرید و فروش مغازه رسیدگی میکردم. بعدش رفتم خونه، دوش گرفتم، به میلی غذا دادم و...
KAMU SEDANG MEMBACA
lilac code | chanho, hyunlix
Romansaبنگ چان به زندگی قبلی اعتقاد نداشت اما چشم های مینهو باعث شدن فکر کنه شاید عشقش نسبت به اون یه جفت چشم ستاره بارون، خیلی قبل از زمانی که برای اولین بار همو تو گلفروشی دیدن شروع شده... اما آیا مینهو هم به اندازه ی چان غرق شده؟ آیا حسی که نسبت به هم د...