3. The art teacher

260 64 13
                                    

لی مینهو احساس مادری رو داشت که برای مدت کوتاهی بچه‌ی چهار-پنج ساله‌ش رو خونه تنها گذاشته و حالا برگشته و با یه فاجعه‌ی بزرگ مواجه شده.

مینهو فقط نیم ساعت زمان نیاز داشت تا به اولین بانکی که دید برسه، مبلغی رو برای منشی جانگ واریز کنه و به کلاسش برگرده.

اون مبلغ اونقدری زیاد بود که نتونه با گوشیش واریزش کنه و علاوه بر اون، منشی جانگ به شدت تاکید کرده بود که اون تراکنش باید داخل بانک و به نام شرکت ثبت بشه.

مینهو وقتی دبیر هنر رو بیکار داخل دفتر دبیران دیده بود، تقریبا باور کرد که خوش شانس ترین آدم روی زمینه و از پسر خواسته بود برای نیم ساعت مراقب کلاسش باشه.

اما تصور مینهو از خوش‌شانس بودنش مدت زیادی دووم نداشت، چرا که هیونجین تصمیم گرفته بود حالا که بیکاره و یه کلاس کامل در اختیار داره، میز بچه ها رو گوشه ی کلاس جمع کنه و با به دست آوردن فضای خالی وسط کلاس، از بچه ها خواسته بود روی زمین بشینن و شروع به نقاشی کنن.

هیونجین تو کمتر از ده دقیقه، کلاس مینهو رو به یه کارگاه نقاشی تبدیل کرده و به شدت از کارش راضی به نظر میرسید.

مینهو اما تا سر حد مرگ عصبانی بود. برعکس هیونجین که با ذوق بچه ها رو تماشا میکرد که انگشت هاشون رو داخل رنگ کرده و زمین کلاس رو نقاشی میکردن، مینهو تنها چیزی که میدید آشوب بود.

پسر بزرگ تر دبیر هنر رو از داخل کلاس بیرون کشید و با تمام وجود سعی کرد سر پسر فریاد نزنه:
_قرار بود فقط نیم ساعت مراقبشون باشی هوانگ، همین یه کارم بلد نیستی؟!

هیونجین گیج جواب داد:
_ازم خواستی نزارم سر و صدا کنن...گوش کن.

مینهو لحظه ای اخم هاش باز شد. حق با هیونجین بود، ذره ای صدا از کلاس بیرون نمیومد و بچه ها کاملا غرق تو ساخت اثر هنریِ موقتشون بودن.

_خودت این فاجعه رو تمیز می‌کنی هوانگ.

_بله چشم، آقای لی.

هیونجین در حالی که نگاه چپی به مرد انداخت گفت و به سمت اتاق خدمات رفت تا وسایل تمیز کاری بیاره.

چند دقیقه بعد، دبیر هنر با طی به جون زمین افتاده و نقاشی بچه هارو پاک کرده بود.

مینهو هم دانش آموز هاش رو تا دستشویی همراهی کرده و مطمئن شده بود رنگِ روی دست هاشون به خوبی پاک بشه.

_خب؟ چرا بیکاری؟

مینهو خطاب به دبیر هنر پرسید.

هیونجین بعد تحویل دادن طی به مسئول خدمات و تاکید به اینکه مدیر مدرسه نباید چیزی از این قضیه بدونه، اور کتش رو از مینهو تحویل گرفت و پوشید.

_کلاس اولم به خاطر اردوی بچه ها کنسل شده ولی دیشب یادم رفته بود پیام هامو چک کنم.

_که اینطور. به هر حال، ممنونم که قبول کردی مسئولیت کلاسم رو بپذیری.

lilac code | chanho, hyunlix Donde viven las historias. Descúbrelo ahora