کریس هیچوقت قصد نداشت با کسی صمیمی بشه. خب، شاید یه روزی! ولی بعد از گذشت سالها از کودکیش، فکر نمیکرد این حس دوباره بهش دست بده. کسایی که کریس عادت به وقت گذروندن باهاشون داشت هم سن و سالهای خودش، یا حتی آدمهایی نبودن که جزو دسته "اشخاص باحال" طبقه بندی بشن.
حالا که به گذشته برمیگشت، تنها دوست باب طبعش همین گیتار قدیمیای بود که حالا بهش زل شده بود و میتونست قسم بخوره حتی گیتار هم زیر نگاهش داره رنگ پریده میشه. نفسش رو رها کرد و بلند شد، متاسفانه دیگه کاری برای انجام دادن نداشت.
تکلیفش رو انجام داده بود، برای امتحان فرداش خوندن کتاب درسیش رو تا حد خجالت آوری پیش برده بود، تمرین گیتارش رو انجام داده بود و حتی به لوهان برای چابلوسی اون پسرهی کتابخونهای کمک کرده بود- اول با فهمیدن اینکه قراره قفسهها رو مرتب کنن میخواست بهانه بیاره ولی خیلی زود به این نتیجه رسیده بود که به طرز ناراحت کنندهای بیکاره و شاید بتونه بین حرفهای لوهان چند جمله جدید برای لاس زدن یاد بگیره. در هر صورت، اینکه لوهان بهتر از خودش لاس میزد غیرقابل انکار بود.
قبل از اینکه بفهمه از قلعه خوابگاه بیرون زده بود و حتی بی اینکه خیلی نیاز به فکر کردن داشته باشه، میتونست بفهمه پاهاش سعی دارن کجا ببرنش، آزمایشگاه زیست؛ یا شاید در بیانی بهتر، آزمایشگاه بکهیون.
از محوطه گذشت. همیشه از زمان غروب آفتاب بیزار بود، اون نارنجی اعصاب خوردکنی که آسمون رو فرا میگرفت و مثل یه لکه جوهر قوی روی یه لباس ارزشمند، پاک نشدنی به نظر میرسید.
به آرومی در زد. میدونست بکهیون دوست نداره کسی مزاحمش بشه اما کریس به خوبی میدونست که جزو هر کسی نیست. سکوت پشت در کریس رو در مورد حضور بکهیون توی آزمایشگاه به شک مینداخت، ولی بعد مدتی که توی ذهن کریس نسبتا طولانی بود در باز شد و بکهیون با عینک مستطیلیش از پشت در ظاهر شد."ریس! چیزی شده؟"
کریس کمی خودش رو جمع کرد، حرکتی که تقریبا همه بهش عادت کرده بودن.
"فقط میخواستم بهت سر بزنم، بدجوری درگیری"
بکهیون دو انگشت اشاره و شستش رو روی پیشونیش کشید، شاید فکر میکرد اینطور میتونه از شر سردرد احتمالیش خلاص بشه.
"آره، تقریبا صبح با چانیول راجع به وسایل مورد نیازم صحبت کردیم و حالا که وسایل رسیدن مشغول جا به جا کردنشونم"
صدای ضعیفی که از داخل میومد جمله ای شبیه به "بکهیون، کیه؟" رو به کریس رسوند. لازم نبود بپرسه، تقریبا بلافاصله بعد از اتمام جمله صدای تق تق کفشهای پاشنه بلند و بعد مومو از پشت شونههای پهن بکهیون مشخص شد.
"کریس"
"مومو"
دختر لبخند زد و کمی سمت بکهیون چرخید. انگار کاملا میخواست کریس رو نادیده بگیره و این اصلا ناراحتش نمیکرد، مومو کسی بود که کریس میدونست بیشتر از همه چیز به کار و خواسته خودش اهمیت میده.
YOU ARE READING
Lucifer High
Fanfiction❝ 𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 : 𝕷𝖚𝖈𝖎𝖋𝖊𝖗 𝕳𝖎𝖌𝖍 ྅ 𖤐 𝑨𝒖𝒕𝒉𝒐𝒓 : 𝘕𝘐𝘠𝘟 𖤐 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝘒𝘳𝘪𝘴𝘩𝘰 (𝘔𝘢𝘪𝘯), 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘣𝘢𝘦𝘬, 𝘒𝘢𝘪𝘴𝘰𝘰, 𝘟𝘪𝘶𝘩𝘢𝘯, 𝘓𝘢𝘺𝘩𝘶𝘯, 𝘈𝘭𝘭 𝘵𝘩𝘦 𝘒𝘱𝘰𝘱'𝘴 𝘧𝘢𝘷𝘰𝘶𝘳𝘪𝘵𝘦 𝘤𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 𖤐 𝑮𝒆𝒏�...