' 10: Our time '

52 15 0
                                    

اواخر پاییز بود و سوز هوا هر روز بیشتر میشد. لباس‌های آستین بلند و بافت جایگزین لباس‌های اول سال تحصیلی شده بودن.


هوا تیره بود و تو نقطه‌ای که کریس نفس میکشید، همه چیز تیره‌تر از بقیه جاها به نظر می‌رسید.


نفس عمیقی کشید، کنار پنجره نشسته بود و با هر نفسش میتونست سوزش گلوش از سرما رو حس کنه. نوک انگشت‌هاش سرخ شده بودن و برای اولین بار کریس حس میکرد همه این واکنش‌های بدنش رو دوست داره.


نگاهش سمت جونمیون کشیده شد، پسری که رو به روش نشسته بود.


لباس آستین حلقه‌ایش همچنان روی تنش مونده بود و بخاطر سرما، پوستش از چیزی که بود هم سفیدتر دیده میشد. با این تفاوت که نوک بینی یا انگشت‌هاش سرخ نشده بودن.


نگاهش رو اطراف کلاسش چرخوند، همه به اندازه خودش بی‌حوصله بودن.


کریس میتونست قسم بخوره هیچکس به درس گوش نمیکنه و دونگهه، معلم ادبیاتشون هم این رو میدونست. دانش آموزها بی روح و در هاله‌ای از تاریکی که دور هر میز دیده میشد تو افکارشون غرق شده بودن، کریس نمیتونست ببینه جونمیون دقیقا داره چیکار میکنه اما میتونست تشخیص بده هر از چندگاهی از پنجره بیرون رو نگاه میکنه و بعد چیزی داخل دفتر جلوش مینویسه. صدای دونگهه قطع شد و بعد چند ثانیه کوتاه صدای بسته شدن کتاب ادبیات که بین دست‌هاش جا خوش کرده بود تنها صدایی بود که مثل شوک الکتریکی نگاه‌ها رو سمت خودش کشید.


"خب، هیچکدوم حوصله این درسو ندارید پس خودتون بخونیدش و اگر سوالی داشتید بهم بگید"


همیشه با شنیدن این جمله از دونگهه همکلاسی‌هاش به وجد میومدن و صاف تر می‌نشستن، شادیشون بخاطر اتمام کلاس نبود، بلکه بخاطر معنی این جمله بود، بیاید افکار افسارگسیختمون رو با هم به اشتراک بزاریم.


و همون طور که انتظار میرفت، نسل دوم لوسیفر چاهی بی انتها از سرکوب و حرف‌های نگفته بودن و این وقت به خصوصی که دونگهه گاهی تو کلاس‌ها بهشون میداد مثل برداشتن یه بار سنگین از دوششون ارزشمند بود.

"خب، موضوع بحث امروز..."


پشت صندلیش نشست و پاهاش رو روی میزش گذاشت، کمی فکر کرد و بعد هوم کوتاهی که زیر لب کشید نگاهش رو به کلاس تاریکش داد.


"میگن زندگی کردن نایاب ترین و نادرترین اتفاق تو این دنیاست؛ از نظر من یه مزخرف تمام عیاره اما دوست دارم نظر شماها رو هم بشنوم


خب، کی میخواد شروع کنه؟ اوم ...کیونگسو؟"


نگاه بچه ها سمت کیونگسو برگشت، پسرک عکاسی که با شور و شوق داخل دبیرستان میچرخید و تقریبا از همه چیز عکس میگرفت.

Lucifer High Onde histórias criam vida. Descubra agora