Chapter11

241 37 34
                                    

_ می‌خوای شرط ببندیم که ازت بزرگ‌ترم؟

جونگ‌کوک‌ که انگار مطمئن بود تهیونگ ازش کوچیک‌تره دست‌هاش رو توی سینه‌اش جمع کرد و با اعتماد‌به‌نفس جواب داد:

_قبوله! هر کسی باخت تا زمانی که کنار همیم باید هر چیزی که فرد برنده می‌گه رو گوش بده، چطوره؟

تهیونگ پوزخندی به شرط احمقانه‌ای که جونگ‌کوک‌ گفته بود زد و ماگ توی دستش رو به دست پسرک گیمر داد و ماگ خودش رو به ماگ جونگ‌کوک کوبید و گفت.

_ قبوله!

ماگش‌ رو به لبش نزدیک کرد و قبل از اینکه کمی از اون مایع داغ مزه کنه رو به جونگ‌کوک گفت.

_ می‌خوای هم‌زمان بگیم که کسی نخواد تقلب کنه؟

پسرک گمیر جرعه‌ای از نسکافه‌اش رو مزه کرد و همون‌طور که روی یکی از صندلی‌های میز ناهارخوری می‌نشست جواب داد.

_ این‌طوری هم راحت می‌شه تقلب کرد، چطوره مدرک بیاریم؟

بدل‌کار کمی لب‌هاش رو به جلو داد و سرش رو به نشونه تأیید تکون داد و این درحالی بود که حتی نفهمیده بود چطوری ممکنه وقتی باهم سن‌هاشون رو می‌گن تقلب کرده باشن.

بعداز تأیید تهیونگ سکوت کرکننده‌ای بینشون برقرار شد و هر دو توی سکوت درحال خوردن اون نسکافه‌ی گرم بودن تا شاید کمی از خستگی استرس یک ساعت پیششون کم کنه. هیچ‌‌کدوم مخالف این سکوت نبودن و انگار کل‌کل‌هاشون رو برای بعد از این استراحت کوتاه گذاشته بودن.

دقایق به‌آرومی سپری شدن و تهیونگ آخرین جرعه‌ی نسکافه‌اش رو خورد و تکیه‌اش رو از کابینت‌ها گرفت و به‌سمت سینک ظرفشویی رفت.

شیر آب رو باز کرد تا ماگش رو بشوره که همون لحظه دستی جلوی صورتش قرار گرفت و بعد از اون صدای اون گیمر کنار گوشش شنیده شد.

_ این رو هم بشور دونسنگی.

تهیونگ با شنیدن لقبی که جونگ‌کوک‌ بهش داده بود ابرو‌هاش رو به‌هم گره داد و شیر آب رو بست، ماگ خودش رو داخل سینگ گذاشت و برگشت سمت پسرک گیمر و هم‌زمان که ماگ اون رو هم می‌گرفت و داخل سینک می‌گذاشت گفت‌:

_ یا! خیلی رو داری، بیا بریم ببینم کی دونسنگ کیه! اون‌وقت هر کی دونسنگ بود ماگ‌ها رو می‌شوره.

پسرک گیمر برای ثانیه‌ای از اون همه جدیتی که تهیونگ به‌خودش داشت احساس خطر کرد؛ ولی قرار نبود به این پسر بچه باخت بده یا ازش بترسه. اوکی زیر لب گفت و جلو‌تر از تهیونگ از آشپزخونه بیرون اومد.

به‌سمت کوله‌اش که مدارکش رو داخلش گذاشته‌ بود، رفت و بعد از کمی گشتن کارت شناساییش رو که کنار کارت شناسایی برادرش و بقیه مدارکش بود پیدا کرد. کارت خودش رو برداشت و برگشت داخل پذیرایی.

Twenty four «VKOOK&KOOKV»Donde viven las historias. Descúbrelo ahora