Beautiful oblivion part1

1K 55 2
                                    

Beautiful oblivion

part 1

"ته اونقدری اون پسر رو زده بود که فکر میکرد دیگه به هوش نمیاد پس خیلی بی حس به پسری که روی تخت خوابیده بود و بهش دستگاه وصل بود نگاه میکرد
همینطوری که به جسم بی جون و زخمی پسر نگاه میکرد با خودش فکر میکرد
مطمئن بود اون میمیره
حقش هم همین بود
مرگ
حتی بدتر از این
ته بهش رحم کرده بود زیادی
حق کسی که ته رو دور می‌زد و جاسوسیش رو میکردی خیلی بدتر از این ها بود
مخصوصا اگه طرف پلیس بوده باشه
پس براش فرقی نمیکرد که چه بلایی سر اون جسم بی جون روی تخت میاد
به نفعش بود بمیره
چون اگه زنده میموند هر روزش رو باید در کنار ته زجر میکشید و این رو فقط کسایی میفهمیدن چه زهر های ته رو چشیدن
برای همین همه ی دوستای ته که توی خلاف باهاشون آشنا شده بود آرزو میکردن کوک بمیره تا اینکه زجر بیشتری بکشه.. این نظر خوده ته هم بود
دیگه بستگی به سگ جونیه پلیس مقابلش داشت
همینطور داشت فکر میکرد که یهو دستگاه کوک صدا داد و دکترا اومدن بالاسرش و ته رو بیرون کردن و بهش شوک میدادن
ته پوزخندی بخاطر خوش شانسی پسر زد و روی صندلی های انتظار نشست
بعد از چند دقیقه دکتر از اتاق اومد بیرون و با دستمال عرق پیشونیش رو پاک کرد"
+ خب.. مرد؟ ( با لحن خیلی سرد و بیخیالی )

Beautiful oblivionWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu