فلش بک ....سه سال قبل
هولم نکن هاکو ....آخه برای چی کارت ورود به جلسه تو
توی اتاق جیمین باشه ..؟!!!!." ......"
" باشه ...باشه ...دارم میگردم دیگه...
" ....."
" سر من غر نزنااا....
به من چه کارتامونو اشتباه بردی ...!!!
حواس پرتی خودت بود ..." ......"
" قطع کن ...پیدا کردم میدم عادل بیاره ...
زیر لب با غرغر کشوهارو تند تند باز میکرد و میگشت...
پسره خر خون احمق ...آنقدر استرس داشته
کارت ورود به جلسه منو جای خودش بردهنالون پاشو کوبید به زمین
"بابا من خواب بودمممم..با دیدن یه دفتر
سریع بینشو تکون داد تا شاید کارت ورود به جلسش اونجا باشه ...
اما کلی عکس قدیمی روی زمین ریخت ...
شکه سریع خم شد تا جمعشون کنه ...عکسا انقدر قدیمی و چروکیده بودن
که هیچی از شخصیتا معلوم بود.
اما توجهش روی عکس سیاه سفیدی که از همشون بزرگ تر بود
جلب شدجلوتر آورد تا بهتر ببینه ....
اشتباه نمیکرد.
عکس پدرش بود ...ابروهاش کم کم تو هم رفت و نفس حرصی کشید
" وا د فاک جیمین ؟!با عصبانیت دندوناشو بهم فشار داد
تک تک عکس هارو پاره کرد
برای چی جیمین باید عکس اون عوضی رو نگه داشته باشه ؟!دوباره همشون رو لای دفتر گذاشت
توجهش به دست خط قشنگی که روی برگه ها
متنایی نوشته بود جلب شد اما انقدر دیر کرده بود که وقت نداشت بخونتشون...پس دفتر
و توی کمد برگردوند ...
که نگاهش به کارت ورد به جلسه دقیقا زیر دفتر افتاد ..حرصی برشداشت و سمت طبقه پایین دویید ...
.
.
.
.ترسیده از خواب پرید
بازم خواب بد دیده بود ...
خابالود سمت اتاق جیمین حرکت کرد
خمیازه طولانی کشید اما دستش نزدیک دستگیره خشک شد
...اون...اون صدای گریه جیمین بود ؟! ...نگران دره نیمه باز رو باز کرد
اما پسرک متوجه ورودش نشد ...از دیدن صحنه رو به روش
بالشت از دستش سر خورد پایین ..اون چکار کرده بود !؟
.
.
.وقتی از خواب بودن دو تا پسرکاش مطمئن شد
سمت اتاقش رفت
هاکوش امروز توی مسابقات المپیات قبول شده بود ...
باید این خبرو به " اونم "میداد تا برای موفقت پسرش خوش حال باشه ...با لبای خندون دفترشو درآورد
و روی زمین نشست ...با اولین ورقی که زد
خورده های جیزی روی پاهاش ریخت
کم کم لبخندش پر کشید ...
داشت اشتباه میکرد....
.آره...
اینم حتما یکی دیگه از
کابوساش بود...
پس ...پس چرا یادش نمیاومد
کی خوابیده ؟!
YOU ARE READING
that man / اون مرد " yoonmin"
Actionبرشی از داستان : " دوست دارم ببینم روابطشون در حد پدر پسریه یا .... با ضربه جین به شکمش خفه شد صورت همیشه خندون هیونگش اخمی بود " یااا ...هیونگ !!!! " نباید اینجوری پشتش حرف بزنی اون همسره یونگیه ! کوک پوزخند زد " ول کن هیونگ اون یه ازدواج صوری...