.
.
.
.
هاکو با دیدنشو سریع انگشت زخمیشو قایم کرد
نمیخواست جیمین نگرانش بشه ...شوگا متوجه حرکتش شد ...
کمی مکث کرد ولی
بی حرف ظرف غذاهارو باز کرد
جیمینم نشست کنار هاکو" بده هیونگ کمکت کنه عزیزم ...
چشم غره ای بی دلیل به جاش رفت ...همین جور الکی
دوست داشت ...چاغو کنار دست پسرو گرفت
تا خیار و گوجه خورد کنه ...جاش به تلافی چپ چپ به هاکو نگاه کرد
" واقعا این همه مدت نتونستی یه خیار خورد کنی ؟؟!!جیمین تیز برگشت سمتش
" به تو چه
میخواست ببینه فضولش کیه !!!
بار آخرت باشه صداتو برای بچه من بالا میبریااباد پسرک خوابید ...
آروم زمزمه کرد " آپا !!جیمین سریع نرم شد
اصلا دلش نمیومد با پسرکش اینجوری صحبت کنهسریع بلند شد و جلوی جاشوا نشست
چقدر ناراحت شده بود عزیزکشسر پایین افتاده پسر رو بالا آورد
با دیدن چشمای براقش
خنده آرومی کرد
و روشونو تند تند بوسید" پسرک من طاقت قهر و دعوای منو اصلا نداره ؟!!
جاشوا دستشو دور کمرش حلقه کرد
و کشیدتش روی پاش
" نه ..نداره ...
ببخشید ...جیمین روی زانوی عضله ایش جاشو درست کرد
و موهای مشکیشو نوازش کرد
" اصلا ناراحت نبودم که بخوام ببخشم عزیز دلم ...شوگا پوفی از دل و قلوه دادنشون کرد
و به شونه هاکو زدپسرک که تا الان با تعجب به اون دو نفر
نگاه میکرد
سمت آلفای بزرگ تر برگشتشوگا به ماشین اشاره کرد
" باهام بیا ...حالا توجه جیمین و جاشم سمت اونا جلب شد
پسرک تازه یادش اومد
یه بزرگ تریم توی جمعهخجالت زده از روی پای جاش پایین اومد
و شروع کرد لقمه درست کردنهاکو سری تکون داد و پشتش راه افتاد
آلفا جعبه کمک های اولیه رو روی صندوق گذاشت
و سمتش چرخیدهاکو تعجب کرد
از کجا فهمیده بودشوگا بدون این که منتظر حرکتش بمونه
دستشو بالا آورد
و زخمشو برسی کرد
خوبه...زیاد عمیق نبود ...روشو بتادین ریخت که
پسر هیسی از درد کشیدالفا بی حرف سرشو بلند کرد
و با چشمای سیاهش.... جدی نگاهش کردقلب هاکو ریخت
جیمینش حق داشت عاشق اون مرد شده باشه !صدای بمش باعث شد به خودش بیاد
" جیمین زیادی لوستون کرده ...
YOU ARE READING
that man / اون مرد " yoonmin"
Akcjaبرشی از داستان : " دوست دارم ببینم روابطشون در حد پدر پسریه یا .... با ضربه جین به شکمش خفه شد صورت همیشه خندون هیونگش اخمی بود " یااا ...هیونگ !!!! " نباید اینجوری پشتش حرف بزنی اون همسره یونگیه ! کوک پوزخند زد " ول کن هیونگ اون یه ازدواج صوری...