.
.
.
.
.
.شوگا بی اهمیت بهش
سمت قنداق بچه رفت و بازش کرد
" لباساتو در بیار ...
کسی که اینجا بیشتر در شُروف سرما خوردنه خودتی ....جیمین به کمک انگشتای کشیدش رفت تا
بتونه اون گره کور رو باز کنه .....شوگا بی حرف عقب کشید
با باز شدن گره ..پسرک آروم پارچه رو باز کرد
که چشماش گرد شدسریع دوباره بست ...
شوگا نگاهشو بالا آورد
" چی شد !چشمای بازه و گردش سمت الفاش برگشت
" ا...اون ..اون د..دختره ..ی..یونگی ...یه تای ابروش بالا رفت
پس وقتی شکه میشه فقط قراره اسمشو صدا کنه ...!" خب ...چیه مگه ؟!
چشمای قشنگش بیشتر گرد شد !!
" ش..شاید ...شاید نخواد ما ..ب..بینیمش؟؟؟
شوگا دستی توی موهاش کشید
با پایین آوردن سرش سعی کرد لبخندشو نشون نده" جیمین ...اون یه بچست !!
" خب ..خب چه ربطی داره ..من ..منم ..اگر بچه بودم ..
د..دوست نداشتم ..کسی ..صورتش از خجالت سرخ شد......
الفاش نگاهشو بالا آرود
بازم جشماش داشت اون برق عجیبو میزد" جیمین ...تو خودت دایه داشتی !
پس کسی اون موقعه ازت نظر نپرسیده بود !حالا دیگه کاسه جشمای طوسیش داشت بیرون میزد
" من ..منو ..دایه ..." آره. آره..تو دایه داشتی ...اینو همه داشتیم ..؟!
بجز اون دو تا پسر سوسولت ...
این جیز عجیبی نیست ...
تو داری بزرگش میکنی جیمین ...
اونم یه بچست .....
مطمئنن بزرگ بشه برای این که از دست اون مرتیکه راهزن که حتی نمیدونست
جنسیت بچه ای که آورده چیه....
.نجاتش دادی ازت تشکر میکنه.!پسرک آب دهنشو قورت داد
و دوباره سمت بچه برگشت
" پس ..پس تو نگاهش نکن ....آلفا جشماشو چرخوند
و بلند شد و همزمان مچ پسر رو گرفت تا بلند بشه" بدون کمک من چجوری میخوای حمومش کنی ...
تو حتی هاکو و جاشم نمیتونستی حموم کنیبا این که تپل و یک ساله بودن ...
این که حتی به نیم سالم نرسیده ...
جیمین با جشمای لرزون به بدن نحیف بچه نگاه کرد
" ا.اره ...ببخشید ..پس ..پس فقط تو ..ب.بین ...شوگا جای جیمین روی سکو نشست
" تا وقتی که این بچرو میشورم
لباساتو در نیاورده باشی
خودم میام دست به کار میشم !!!؟لپاش به سرعت سرخ شد
" ج..جلوی تو..د..در بیارم ؟؟؟صورت جدی الفا سمتش برگشت
" پس جلوی کی میخوای در بیاری ؟
YOU ARE READING
that man / اون مرد " yoonmin"
Acciónبرشی از داستان : " دوست دارم ببینم روابطشون در حد پدر پسریه یا .... با ضربه جین به شکمش خفه شد صورت همیشه خندون هیونگش اخمی بود " یااا ...هیونگ !!!! " نباید اینجوری پشتش حرف بزنی اون همسره یونگیه ! کوک پوزخند زد " ول کن هیونگ اون یه ازدواج صوری...