( چپتر 16 ) ✈️

1.2K 117 158
                                    

.
.
.
.

شوگا سریع اینشو تنظیم کرد
فاک ...عوضیا پیداشون کرده بودن

جیمین وحشت زده از خواب پرید...

شوگا  از اینه نگاهشون کرد
و سرعت گرفت
" سرتونو بیارید پاییننننن
سریع ...

" جیمینننننن

پسرک از شک خارج شد و سرشو پایین آورد

جیمین از صدای هر گلوله بدنش میلرزید
لبشو از نگرانی گاز گرفت ...
نکنه به الفاش بخوره ؟؟؟

شوگا با سرعت توی اتوبان
می‌روند....و بین ماشینا لایی می‌کشید
با تیر یهویی که شیشه عقب رو شکوند
داد بلندی کشد
" به هیچ وجه
سرتونو بلند
نمیکنیددددددد

جیمین اشک گوشه چشمشو پاک کرد
با دیدن اسلحه سیاه توی جیب پشتی صندلی
فکری به سرش زد
سریع درش آورد...

چشمای جاشوا از حرکتش گرد شد
" یاااا... ت..تو ...

جیمین انگشتشو روی لبش گذاشت
" هیسس...

چشمای جاش دیگه بزرگ تر از این نمیشد
درسته جیمین یه اشراف زادست
درسته تمام اموزشات تیراندازی و اسب سواری و غیره
رو تا وقتی خانوادش و عمش زنده بودن
انجام داده
اماااا.....جیمین زورش به یه مورچه نمی‌رسید
چطور میخواست آدم بکشه؟؟؟؟؟؟
اگر به چشمم میدید
باور نمی‌کرد!!!

جیمین چشم غره ای به جاش رفت

خودش بزرگش کرده بود
حفظ بود اون بچرو
میدونست الان داره توی ذهن معیوبش چی میگذره ....!!

آروم سرشو بلند  کرد که صدای اخطار آمیز شوگا بلند شد
"جیمین بشین !

قلبش از صدا شدن اسمش لرزید
ولی الان وقتش نبود ...
اروم گوشه ستون ماشین جمع شد
جایی که گلوله بهش نمی‌خورد
..
.
.

قلبش تند تند میزد ...
فقط امید وارد بود یادش نرفته باشه تمام اون اموزشات  فشرده رو ...

یه چشمشو بست و روی لنز اسلحه تمرکز کرد
دستش کمی میلرزید
اما این برای نجات  بچه هاش و الفاش بود

با مطمئن شدن از نشونش
شلیک کرد
از صدای ایجاد شده
به سرعت نگاه شوگا و هاکو سمتش برگشت

ماشین پشتی با شلیک یهویی به چرخ جلوییش
پیچ خورد و از مسیر منحرف شد
بلخره
بعد از کلی دود ایستاد ....

شوگا از اینه به عقب نگاه کرد
" آفرین....
پسر ...

چشمای جیمین برقی زد
لپاش به سرعت سرخ شد و
لباشو از ذوق گاز گرفت ...
الفاش بهش گفته بود آفرین!!!!

جاشوا که تا الان مثل یه پاپی از حرکت جیمین ذوق کرده بود

با حرف آلفا و ریکشن امگا
حرصش گرفت

that man / اون مرد " yoonmin"Where stories live. Discover now