پسر تو جاش غلت زد، علاوه بر گرمی اتاق و لباس مزاحمی که دور تنش پیچیده بود که نمیزاشت درست حرکت کنه. یه سر و صدای اذیتت کننده هم شروع شده بود که اوضاع رو خراب تر کرده بود.
شب قبل رو با فکر به مین یونگی عوضی و پیشنهاد یهوییش به صبح رسوند، تازه چند ساعت بود که تونست بخوابه و حالا انقدر گیج و گنگ بود که نمیفهمید این باز و بسته شدن در و حرکت روی پارکت کف اتاق کار کیه، ولی اگه ادامه پیدا میکرد قطعا اون آدم رو میکشت.
با دهن بسته ناله کرد و صدایی شبیه به 'اومممم' کشیده از دهنش بیرون فرستاد، تا به اون آدم بی مغز هشدار داده باشه که هرگز پارک جیمینِ خسته رو بیخواب نکنه ولی ریکشن متفاوت از چیزی که میخواست دریافت کرد:●زیاد میخوابی، ما راجب این توافق نکرده بودیم.
خودش بود، مین یونگیِ همیشه سحر خیز باز به خونه برگشته بود تا با صدای رسا و پر انرژیش به اول صبح جیمین گند بزنه. فقط دو-سه نبود و جیمین حداقل، صبح های بینظیری رو تونسته بود تجربه کنه.
گردنش رو بلند کرد و سرش رو بالا گرفت، باید یه حرفی میزد وگرنه طاقت نمیاورد، این همون مردی نبود که تا دیروز از شدت فکر و خیال میگفت حتی نفس کشیدنش رو هم فراموش کرده! الان چی شده که به این سرعت برگشته به همون روال سابق و به بیدارباش سرتایم گیر میده؟پسر تو همون حالت، فقط یک پلکش رو باز کرد، دلش نمیخواست خوابش بپره. بعد ضایع کردن مین یونگی بازم قصد خوابیدن داشت اما این پلان دوامی نداشت چون به محض دیدن بدن نیمه برهنه ی مرد که خیس عرق با یه حوله و لباس زیر تو دستش در کمد رو بست و به سمت اون برگشت، هر دو چشم هاش تا آخرین حد ممکن باز شدن، تازه در حال هضم عضلات پشت و برهنه بودن بالاتنه ی خیس مرد بود که با سینه ورزیده و دیدنی مرد مواجه شد، حالا این جیمین بود که نفس کشیدن رو از یاد برد.
روشنایی نور اول صبح باعث میشد درخشندگی پوست خیس مرد چند برابر بشه. مین یونگی قبلا هیچ وقت انقدر بی پروا نبود که بخواد اینجوری برهنه مقابل پسر بایسته و بهش زل بزنه. تا حالا پیش اومده جایی که جیمین هم هست، اون هم تو تاریکی یا پشت بهش لباسش رو عوض کنه. اما اینکه مقابلش قراره بگیره بدن ورزیده ای که مشخصه تازه از ورزش سنگین میاد رو بدون پوشش در معرض دید پسر قرار بده و خودش هم این شکلی مقابلش وایسته تا ریکشن جیمین رو نظارهگر باشه کاملا جدید و به شدت جذاب بود.
کم کم پسر از شوک خارج شد و لبخند شیطانی روی لبش نشست، بی اختیار لب زیرینش رو گزید.
اون همینجوری هم نمیتونست مین یونگی رو با اون کت شلوار و حالت خشک و رسمیش هندل کنه حالا با این ورژن بیشرم مرد باید چیکار میکرد؟ باید اجازه میداد که پارک جیمین بیچاره رو بکشه؟پسر جز فکر و نگاه به حالت طلبکارگونهی نگاه و ایستادنِ مرد جوری که با حوله ی روی ارنجش دست به سینه داره نگاهش میکنه، به هیچ چیز دیگه ای نرسید که توجه کنه. رسیدگی به عضله های تازه کشف شده ی پسر وزیر رو گذاشت تو مرحله ی بعد، جایی که پسر وزیر بالاخره قدم جلو بزاره افتخار بده که به فاکش بده که با این حالت جذاب نگاهش اگه تا چند دقیقه ی دیگه اینکار رو نکنه بعید نبود که پارک جیمین خودش جلو بره و درخواست این رو بده.
VOCÊ ESTÁ LENDO
I'm a guardian for my bodyguard
Fanfic{من محافظِ بادیگاردم هستم} کاش از اول میدونستم با کمک کردن بهت دارم خودمو تو چه دردسری میندازم. انگار من با دست های خودم قلبم رو گذاشتم رو تیغه ی گلِ رز. این یه عشق تعریف نشدست، قرار نیست حتی خودمون بفهمیم که بهش دچار شدیم، چه برسه به باقی آدم ها ک...