part 16

60 5 0
                                    

.

.

.

یک هفته بعد

وقتی متوجه شد که مین جون کاملا خوابیده روی تختش گذاشتشو و از اتاق پسرش خارج شد و وارد پذیرایی شد
جیمین رو دید که روب کاناپه دراز کشیده و سرش تو گوشیشه
سمتش رفت و گفت
تهیونگ: بالاخره خوابیددد
ته کنار جیمین پایین کاناپه نشست و همینجوری غر میزد
جیمین که از غر غر کردنای کیوت ته خندش گرفته بود گفت
جیمین:تهیونگگگگ کی باورش میشه تو بچه دار شدی الان که نگاه میکنم خودت بچه ای
تهیونگ که تعجب کرده بود به هیونگش
گفت:هیونگگگ یعنی چی من کجام بچس
جیمین:همین الان داری مث بچه ها رفتار میکنی
و بعد خنده بلندی کرد
تهیونگ هوفی کشید و بلند شد و گفت
ته:میرم غذا رو درست کنم خیلی گشنمه
به سمت آشپزخونه رفتو
مشغول درست کردن غذا شد
که با صدای در فهمید جونگکوک و یونگی اومدن به سمت پذیرایی رفت
و جونگکوک رو دید
سمتش رفت و بغلش کرد جونگکوک هم دستشو دور کمر باریک تهیونگ گذاشت و گفت
کوک:سلام عزیزم
تهیونگ:سلام جونگکوکی...خسته نباشی
کوک:مرسی...ولی نمیدونی چقد گشنمه....پسرمون کجاس؟
تهیونگ خندید و گفت: یکم دیگه غذا آمادس مین جون تو اتاقش خوابه
به یونگی هم سلام داد و سمت آشپزخونه رفت
جیمین با قیافه عصبی از پله ها پایین اومد و با دیدن یونگی و جونگکوک خودشو جدی کرد و گفت:سلام
یونگی:سلام بیب
کوک:سلام
یونگی:چرا بکم پیش عصبی بودی
جیمین  با صدای نسبتا بلندی گفت
جیمین:یه فسقلی شیطون صورتمو چنگ گرفت نگاه کن
و بعد صورتشو به سمت یونگی برد و یونگی هم بوسه ای به صورت جیمین زد که جیمین سرخ شد
کوک:الحق که پسره باباشه
و بعد سه تاشون خندیدن
تهیونگ از آشپزخونه اومد و گفت‌
تهیونگ:چطور دلت اومد از پسر کوچولوی من عصبی بشی آخه
جیمین:این پسر کوچولوت الان بیدار شده برو بخوابونش من میز رو آماده میکنم
تهیونگ رفت بالا و جونگکوک دنبالش رفت
وارد اتاق پسرشون شدن و نگاهشون به پسرشون افتاد که یه دستش تو هوا بود و یه دستش رو جلوی صورتش گرفته بود انگشتش تو دهنش بود و با چشمای درشتش به سقف اتاق نگاه میکنه
با خنده سمت تخت پسرشون رفتن و تهیونگ پسرشو بغل کرد
ته:قشنگم ببین کی اومده
و به جونگکوک اشاره کرد
مین جون با دیدن باباش خنده ی زیبایی کرد و دست و پاشو تکون داد
جونگکوک با دیدن واکنش پسرش خندید و پسرشو بغل کرد
و گونشو بوسید
ته با کمک جونگکوک مین جون رو خوابوند و رفتن پایین
رفتن سمت میز و کنار هم نشستن و شروع به خوردن غذاشون کردن جیمین تا اونا بیان میزو آماده کرده بود
.

.

.

ساعت ۸ شب
لباس مین جون رو پوشوند و بغلش کرد و بلند شد و سمت جیمین رفت و گفت
ته:آماده شدی؟
جیمین:آره آره...بریم
باهم رفتن پایین و رفتن حیاط سمت ماشین رفتن و جیمین رو صندلی راننده نشست و ته درحالی که بچه بغلش بود صندلی کنار راننده نشست
جیمین ماشین رو روشن کرد و از حیاط عمارت خارج شد تصمیم گرفته بودن برن بیرون و خرید کنن
جیمین اول سمت لباس فروشی رفت
بعد یه ربع رسیدن و جیمین ماشین رو پارک کرد
از ماشین پیاده شدن و به داخل مغازه رفتن
چشم تهیونگ به لباس بنفشی افتاد که روش شکل های زیادی داشت و این شکل ها قشنگش کرده بودن سمت لباس رفت و برداشتش

بعد چند دقیقه پول لباس هایی که خریدن
رو حساب کردن و از مغازه خارج شدن
و سوار ماشین شدن
جیمین به ته گفت برن تا برای مین جون یکمی اسباب بازی بگیرن درحالی که خود مین جون یه عالمه اسباب بازی داشت ولی تهیونگ این پیشنهاد رو رد نکرد و الان هم توی مغازه بودن و مین جون با چشمای براق و درشتش به وسایل اطرافش نگاه می‌کرد
تهیونگ خنده ای کرد و لپ پسرشو بوسید و
جیمین هم لپ پسر رو کشیدو بعد خریدن چند تا ماشین کوچولو و یه توپ کوچولو و یه عروسک خرس که نه بزرگ بود نه کوچیک از مغازه خارج شدن
ته به گوشیش نگاهی کرد و دید ساعت ۹ هست
رو به جیمین کرد و گفت:هیونگ بیا برگردیم خونه دیگه
جیمین باشه ای گفت و سمت ماشین رفتن و
به سمت خونه یا بهتر بگم عمارت رفتن
وقتی رسیدن انتظار نداشتن که آلفاهاشون اونجا باشن اما مث اینکه زود تر از شرکت برگشته بودن
جونگکوک:سلام
کوک سمت ته اومد و گونشو بوسید و پسرشو بغل گرفت و روی مبل نشست یونگی هم جیمین رو بغل کرد و کنار کوک نشست و به مین جون نگاه می‌کرد
یونگی:چشماش...دقیقا چشمای توان خیلی شبیه توعه
کوک به پسرش نگاه کرد و گفت
کوک:معلومه پسر باباشه قراره مث باباش جذاب بشه جذاب و شجاع
تهیونگ که مبل کناری کوک نشسته بود خندید و گفت:البته مغرور و با اعتماد بنفس رو یادت رفت
همه با این حرف خندیدن
همشون حس خوبی داشتن و هیچ مشکلی براشون پیش نیومده بود تو این چند ماه
و همین باعث شده بود جونگکوک کنار این حس خوب یه استرس‌ی رو تحمل کنه

هایی چطورین بالاخره یه پارت آپ کردم
امیدوارم دوسش داشته باشین
اینم بگم که تو پارت بعد قراره یه اتفاقی بیوفته که فک کنم یه عالمه فحشم بدین ولی نگران نباشین این فیک غمگین تموم نمیشه پس فحشم ندید گناه دارم😂🩷
راستی اینم بگم پارت ادیت نشده
اگه غلط املایی داشت به بزرگی خودتون ببخشید حوصله ندارم چک کنم ببینم غلط املایی داره یا نه😂😁

Mafia loveTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang