PART9

60 6 0
                                    

کوک:از این به بعد هرشماره ناشناس بهت پیام داد اول به خودم میگی فهمیدی بیب؟؟!
تهیونگ سری تکون داد
کوک:خوبه...حالا بیا بریم غذا بخوریم
تهیونگ:باشه بریم

در حال غذا خوردن بودن
هیچ حرفی نمی‌زدن که گوشی تهیونگ زنگ خورد
دوتاشون حدس میزدن کی باشه
پس کوک بلند شد
کوک:من جواب میدم بیب
به سمت گوشی رفت و برداشتش با دیدن شماره ناشناس پوزخندی زد و جواب داد
مرد ناشناس:بالخره جواب دادی پسره ی ترسو مگه نگفتم این ساعت به این آدرس بیای میخوای جونگکوک رو بکشیم؟؟
جونگکوک پوزخندی زد و گفت
جونگکوک:نقشت به فاک رفت آقای جئون یا بهتر بگم پدر
مرد پشت خط که پدر جونگکوک بود تعجب کرد
پدر کوک:اه جونگکوک تو یه مگس مزاحمی
جونگکوک:دهن فاکیتو ببند پیری دیگه نبینم به امگای من زنگ بزنی و مزاحمش شی وگرنه زندگی رو برات جهنم میکنم فهمیدی
پدر کوک قطع کرد جونگکوک برگشت و نشست سر جاش
تهیونگ:واقعا پدرت بود؟؟
جونگکوک:اون دیگه پدر من نیس ته
تهیونگ سری تکون داد



تهیونگ:چطوری بکهیوناا
بکهیون فقد به ته نگاه کرد
و گفت
بکهیون:نمیدونم
تهیونگ هوفی کشید و خواست چیزی بگه اما نمی‌خواست حال بکهیون رو بدتر کنه
اما دیگه طاقت نیاورد و گفت
ته:بکهیون به فکر جفتت باش فکر پدرت باش چرا با خودت اینکارو میکنی قوی باش گذشته رو ول کن آینده رو بساز من هم خیلی از این اتفاقی که افتاده ناراحتم میدونی خودت دیگه اما تو که نمیتونی تا آخر عمرت اینجوری بمونی اگر اینجوریه منی که پدر و مادرم رو تو ۱۲ و ۱۳ سالگی از دست دادم الان باید خودکشی میکردم
بکهیون:تهیونگا من متاسفم اما دلم دلم براش تنگ شده برای غر غر زدناش برای کتکاش برای دستپختش برای همه چیش
تهیونگ که خودش هم نمیتونست تحمل کنه گفت
تهیونگ:وضعتو درست کن
و از اتاق بیرون رفت


کوک:یعنی چی!!!!
با داد بلندی پرسید
بادیگارد با ترس گفت
بادیگارد:قر قربان مث ای اینکه یکی آدرس عمارت شما رو به پدرتون چیز آقای جئون دادن و اون میخواد نقشه هاش رو عملی کنه
کوک:فقد بفهمم کدوم بی پدر مادری این کارو کرده
جنازه تک تک اعضای خانوادشو ميندازم جلو چشاش



شین:تهیونگ اینجا چیکار میکنی مگه نباید الان عمارت خودتون باشی
تهیونگ:اوه عمو خب جونگکوک نمی‌خواست تو خونه تنها بمونم اوردم اینجا
شین:عااا اوکی من باید برم تهیونگا مراقب خودت باش پسرکم
تهیونگ سری تکون داد
و با عموش خدافظی کرد
چقد عمارت کیم
بدون زن عموش سکوت بود چقد بد بود افتضاح بود
سمت آشپزخونه رفت و تصمیم گرفت برای شب غذا درست کنه



جونگکوک:جانم بیب؟؟
تهیونگ:جونگکوکی شام خونه عمو میخوام بمونم میشه بیای اینجا؟
کوک:حتما بیب....میام
تهیونگ:باشه پس فعلا بایی
کوک:خدافس عزیزم
و قطع کرد


جئون:چی میگی
بادیگارد:قربان جونگکوک و امگاش رفتن به یه عمارت دیگه
جئون:ای پسره عوضی خیلی زرنگه ولی من از اون زرنگ ترم
بادیگارد:آدرس عمارتی که رفتن اینه
جئون:هوم اوکی
بادیگارد:ازمون میخواین چیکار کنیم؟؟
جئون:به اون عمارت حمله میکنیم
و بعد پوزخندی زد

پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد
ببخشید خیلی کم بود این پارت

Mafia loveWhere stories live. Discover now