تهیونگ و جونگکوک با یه قیافه سکته ای به رزی که لبخندش کل صورتشو پوشونده بود نگاه میکردن و بقیه اعضا...فقط داشتن سعی میکردن جلوی خندشونو بگیرن
کوک:چرا..چرا از لیسا و جنی که دخترن یا جیمین که امگاست استفاده نمیکنی؟من با این هیکل بیام تبلیغ نوار بهداشتی کنم؟
تهیونگ کوبوندن سر جونگکوک رو به یه وقت دیگه موکول کرد برای الان اونا باید متحد میشدنرزی سرشو نزدیک کرد طوری که میخواد رازی رو با اونا شریک شه
جونگکوک و تهیونگ هم کمی نزدیک تر اومدن
رز:راز تبلیغ های موفق همینه..مخاطب ما کیه؟دختر ها و مخصوصا امگا ها.گرایششون چیه:پسر ها و آلفا ها...بفرما به همین سادگیهتهیونگ به سقف خیره شد تا حرفای رز رو تجزیه تحلیل کنه
تهیونگ:داریم در مورد تبلیغ نوار بهداشتی صحبت میکنیم؟چرا حس میکنم چیزی که قراره فروخته بشه ماییم؟
رز لباشو داخل دهنش برد
رز:جواب نمیده
جیمین:نگو که...
رز:آره چند ماه پیش که کرایه خونه عقب افتاده بود گذاشتمشون تو سایت فروش ولی کسی که این دوتا رو گم کنه از کسی که پیداشون کنه خوشحال تره پس....آرهجیمین دستشو روی صورتش گذاشت و با ناباوری خندید
جیمین:باورم نمیشه همتون دیوونه اید
.
.
.
صبح مثل روال همیشه سر میز نشسته بودن و در آرامش صبحشون رو میخوردن
خب...این آرامش تا زمانی دووم آورد که تکه سوسیس حلقه شده که توسط جنی سرخ شده بود و یه طرفش سوخته بود تو گلوی تهیونگ پرید
جیمین سریع لیوان آبی برای تهیونگ ریخت
ولی تهیونگ نفسش بالا نمیومد
لیسا و جنی از صندلی بلند شدن و با نگرانی به طرف تهیونگ رفتن
میگن وقتی داری میمیری کل زندگیت مثل یه فیلم از جلوی چشمات رد میشه
ولی برای تهیونگ تنها چیزی که دید جونگکوکی بود که چاقوی مربا رو لیس زد و اونو دوباره داخل ظرف مربا فرو کرد و با آرامش داشت به خفه شدن اون نگاه میکردجیمین دستشو مشت کرد و محکم به کمر تهیونگ ضربه زد و باعث شد جای نفسی برای تهیونگ باز شه و رنگ پوستش دوباره عادی بشه
تهیونگ همونطور که نفس نفس میزد با انگشت به جونگکوک که دو لپی تستش رو میخورد اشاره کرد
تهیونگ:اون ظرف..ظرف رو بندازین دو..دور
همه افراد حاضر به جونگکوک نگاه کردن که در مقابل جونگکوک فقط شونه هاشو بالا انداخترزی با انرژی وارد آشپزخونه شد و گونه کوک و تهیونگ رومحکم بوسید
رز:هِلووووو اِوری وان.مدلای من چطورن؟
تهیونگ چشم غره ای به رزی رفت و جونگکوک بی توجه به همشون داشت تست مرباشو میخورد
جیمین به شونه جنی زد
جیمین:حاضرم هر چیزی که دارم رو بدم تا فقط اون دوتا رو در حال تبلیغ نگاه کنم
.
.
.
و اینطوری هم شد همشون رفته بودن به فروشگاه زنجیره ای لوازم آرایشی بهداشتی تا از تبلیغ تهیونگ و جونگکوک حمایت کننهر دوتاشون سر تا پا سفید پوشیده بودن کنار یه تپه بسته نوار بهداشتی وایساده بودن
لیسا از وقتی وارد شده بودن تا به الان داشت فیلم میگرفتجونگکوک:بدو بیا این ور بازار نوار بهداشتی داریم چه نوار بهداشتی بهبه..شما بیا رنگو نگاه کن فقط
تهیونگ یه بسته رو جلوی صورتش نگه داشته بود تا دیده نشه
دختر امگایی بهشون نزدیک شد
+بازجذبش چقدره؟
جونگکوک چند لحظه مات به بسته توی دستش نگاه کرد
کوک:تو خونه همه از همین بردن همه هم راضین دیگه نمیدونم
دختر خندید
+خب پس باید بخرمش ولی به شرطی که شمارتو بدیجیمین که از وقتی دختر اومده بود به تهیونگ و جونگکوک نزدیک شده بود حرفای دخترو شنید و ابرو هاشو بالا انداخت
جیمین:در جریانی چیزی که فروخته میشه اون بچه خرگوش نیست مگه نه؟
.
.
.
جیمین روی تختش تو اتاق مشترکش با جنی دراز کشیده بود و به سقف زل زده بود
جیمین:لعنتی چرا اون کارو کردم؟
سرشو تو بالش فرو برد و خواست جیغ بزنه ولی بعدش حوصله ۴ تا توله گرگ کنجکاو رو نداشت پس دهنشو بست
بالشتو بغل کرد و به پهلو شد
چشمش به تقویم دیواری کنار تخت جنی خورد
۱۹ سپتامبر
کمتر از ۱ ماه تا تولدش مونده بود
تا بلوغ کامل گرگش
تا اولین هیتش....
**************************
سلاااام
دیر کردم؟خوب کردم شرطارو نرسوندین😒😂
اگه شرطا رو میرسوندین یه پارت طولانی تحویلتون میدادم ولی حالا با همین سازش کنین
شرط آپ
ووت:۳۰
کامنت هر چقدر بیشتر بهتر
YOU ARE READING
kookmin | Orange juice
Fanfictionماجرا های یک اکیپ خرا...اهم شلوغ دبیرستانی که یه مدرسه رو به گ...فنا دادن و احساسات متفاوتی که بین آلفا و امگای اکیپ شکل میگیره کاپل:کوکمین first kiss :part¹² ژانر:کمدی.مدرسه ای.عاشقانه.اسمات