تهیونگ روی صندلی پشت میز تحریرش نشسته بود و به کتاب مانگاش زل زده بود
ولی حواسش به جونگکوکی بود که لبه میزش نشسته بود و پاهاشو تکون میداد و با دستش کره زمین کوچولوی تهیونگو میچرخوندتهیونگ کتاب بست و کره زمینو از جلوی جونگکوک برداشت و اون طرف تر گذاشت
ته:میشنوم جئون
جونگکوک با مظلومیت دستشو دراز کرد و یه چرخ دیگه به کره زمین داد
کوک:ازم نخوا که دوباره بگمش
ته:تو جدیی؟یعنی مطمئنی که حست...واقعیه؟
جونگکوک با ناله از روی میز پایین اومد و خودشو رو تختش پرت کرد
کوک:نمیدونم نمیدونم...یکم گیج شدم..یکم که نه خیلی گیج شدمتهیونگ صندلیشو به طرف دونسنگش چرخوند و دستاشو به هم قفل کرد و روی شکمش گذاشت
ته:بهتره قبل اینکه کاری کنی خوب فکراتو کرده باشی جئون
جونگکوک لباشو جلو داد
کوک:هیونگی...لطفا کمکم کن
تهیونگ با قیافه زاری به جونگکوک نگاه کرد
ته:کوک بیخیااااال...تو اندازه موهای سر من دوست دختر داشتی الان مثل یه بچه خرگوش زیر بارون مونده از من کمک میخوای؟
جونگکوک خودشو بالا کشید و نشست و حق به جانب به تهیونگ نگاه کرد
کوک:اونا هیچکدوم جدی نبودن هیونگ...فقط فکر میکردم باحاله که ایت بوی مدرسمونم...یه جورایی خوشم میومد که توجه ها رو من بود و میتونستم مخ هر کی که خواستم بزنم و...چمیدونم از این چرت و پرتاتهیونگ دستی به ریش فرضیش کشید
ته:و الان چی فرق کرده؟
کوک:همه چی و هیچی
با دیدن نگاه عاقل اندر سفیح تهیونگ سعی کرد بیشتر توضیح بده
کوک:منظورم اینه که...من...یعنی درسته از مرکز توجه بودن خوشم میاد ولی...فکر کنم از اولش تمام اینکارا رو میکردم که توجه جیمینی هیونگو به خودم جلب کنم
ته:با دختربازی؟کوک:نه نشون دادن اینکه همه منو میخوان و از نظر همه امگا ها آلفای....باشه میدونم خیلی مسخره بود کارام
تهیونگ لباشو رو هم فشار داد و سرشو به نشونه تایید تکون داد
ته:خوشحالم که خودت فهمیدی داشتم فکر میکردم چطوری بهت بگم که خیلی ناراحت نشیاز کشوی تنقلاتش بسته پفکی باز کرد و یکیشو تو دهنش انداخت
ته:حالا باید مطمئن بشیم که احساست واقعیه
کوک:و چطوری باید اینکارو کنیم؟
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و پفک دیگه ای تو دهنش گذاشت
ته:بزار چند تا سوال بپرسمجونگکوک سرشو بالا پایین کرد
تهیونگ رو صندلی یه بار دور خودش چرخید
ته:خب سوال اول:چطوری فهمیدی جیمین با بقیه برات فرق داره
جونگکوک یکم فکر کرد و لبخند ناخواسته ای روی لباش اومد
کوک:جیمین همیشه برام فرق داشت..اوایل فکر میکردم بخاطر اینکه امگاست بیشتر حواسم بهش هست و دوست دارم ازش محافظت کنم...ولی جنی هم امگا بود...حتی خواهرمم بود ولی هیچوقت حسی که به جیمین داشتم...عاح چه کصشعری دارم میگمتهیونگ دستشو تکون داد
ته:باشه باشه فهمیدم خفه شو سوال دوم:چه احساسی بهت دست میده اگه جیمینو کنار یه آلفای دیگه ببینی
کوک:گردونشو میشکنم
تهیونگ چشماشو گنده کرد
ته:گردن کیو؟
کوک:آلف...تو فکر کردی من به جیمین از گل نازک تر میگم؟
تهیونگ پفک آخرو خورد و پوستشو مچاله کرد و پایین میز انداخت که بعدا برش داره
ته:سوال دیگه ای به ذهنم نمیرسه ولی تبریک میگم تو عاشق هیونگت شدیجونگکوک با شنیدن این حرف جیمینو به عنوان دوست پسرش تصور کرد
میتونستن یه سگ بگیرن
تو یه اتاق مشترک بمونن
میتونست هر چقدر میخواد لبای پف کرده هیونگشو ببوسه
میتونست هر شب...
عضلات جونگکوک شل شد
گردنش کج شده بود و لبخند مستانه ای زده بود
کوک:من عاشقت شدم هیونگ
لیسا:ته ته میگم م....
تنها آلفای دختر اکیپشون در اتاقو باز کرده بود تا از تهیونگ جلد جدید مانگایی که هردوشون طرفدارش بودن رو بگیره ولی با شنیدن این حرف از جونگکوکی که مثل عقب مونده های ذهنی به تهیونگ خیره شده بود،کپ کرد
تهیونگ با بیخیالی منتظر ادامه حرف لیسا بود ولی با سنجش اتفاقا متوجه دلیل رفتار لیسا شدته:نه نه نه نه اینطور که فکر میکنی نیست
جونگکوک با خنده ای که کم مونده بود دهنشو جر بده دور از عالم و آدم تکرار کرد
کوک:من عاشق شدم
لیسا چند بار سرشو چرخوند و به عقب نگاه کرد
لیسا:ب..بهتره که بعدا..من..خدافظ
سریع برگشت و به تهیونگ که از روی صندلیش بلند شده بود تا توضیح بده توجهی نکرد
تهیونگ دوباره خودشو رو صندلی پرت کرد و با دستش صورتشو گرفت
که در دوباره باز شد و سر لیسا اومد تو
لیسا:هعی خواستم بگم که...من واقعا مشکلی با رابطه آلفاxآلفا ندارم
دوباره قبل اینکه تهیونگ بتونه دهنشو باز کنه و خرفی بزنه درو با عجله کوبید و خارج شدتهیونگ به جونگکوک که سرشو تو یقش فرو کرده بود و میخندید نگاه کرد
ته:عالیه حالا لیسا داره منو زیر این شل ناموس تصور میکنه
.
.
.
جونگکوک با خبر گرفتن از جنی متوجه شد که جیمین رفته کلاس رقص
تو ماشین نشست و به طرف باشگاه رقص حرکت کرد
چند دقیقه بیشتر طول نکشید که خودشو جلوی باشگاه star dance پیدا کرد
به آینه ماشین نگاه کرد
ظاهرش به طرز فاکی عالی بود
کوک:بهتر نبود گل بگیرم؟..نه
با خودش تکرار کرد
کوک:چی قرار بود بگم؟
نفس عمیقی کشید
پیاده شد به طرف سالن رقصی که جیمین همیشه اونجا تمرین میکرد حرکت کرد
کوک:هیونگ همین نزدیکیا بودم گفتم یه سری بهت بزنم...همین نزدیکیا بودم گفتم یه سری بهت بزنم...همین نزدیکیا بودم...
جیمین رو از پشت در شیشه ای دید که داشت به طرز فریبنده ای میرقصید
با صدای آرومی ادامه داد
کوک:گفتم یه سری بهت بزنم
درو باز کرد با صدای بلندی حضورشو اعلام کرد
کوک:سلام هیونگ با سر اومدم اینجا یه بار بزنم*******************************
سلامممم
سلام و زهرمار
عنچوچکا زورتون میرسه ووت و کامنت بزارید؟
اصن پارت بعدو میزارم بعد تموم شدن مدارس میزارم😒
شرط آپ
ووت:۵۰
کامنت۶۰
DU LIEST GERADE
kookmin | Orange juice
Fanfictionماجرا های یک اکیپ خرا...اهم شلوغ دبیرستانی که یه مدرسه رو به گ...فنا دادن و احساسات متفاوتی که بین آلفا و امگای اکیپ شکل میگیره کاپل:کوکمین first kiss :part¹² ژانر:کمدی.مدرسه ای.عاشقانه.اسمات