قسمت یازدهم

103 21 4
                                    

امشب قرار بود برای انجام کارهای باقی مونده به خونه‌ی رئیس کیم برم، تو این پنج سال همچین چیزی زیاد اتفاق افتاده… حداقل مثل دفعه اول دستپاچه نیستم.

نمی‌دونم چجوری تونستم کنار اون مرد دووم بیارم، روز اول خیلی ازش ترسیدم ولی با این حال از زمانی که دستیارش شدم به بعد داره برام اتفاق‌های خوب میوفته!

رئیس کیم مرد ترسناکی نیست ولی هنوزم… بعضی وقتا یه جوری بهم خیره می‌شه که نمی‌دونم چه حسی ازش می‌گیرم. امشب هم همین‌طور…

بعد از اتمام کار یکم ویسکی خورد، عادتشه، حتی خودم براش حاضر می‌کنم ولی یه جوری نگاهم می‌کرد… انگار که… نمی‌دونم در هر صورت یکم مست بود.

ولی نگاهش خیلی گرم بود، دروغه اگر بگم یه لحظه محوش نشدم. محو نشستنِ پا بازش، با دو دکمه‌ی باز از پیراهنش و اون نگاه…

خودتو جمع کن جونگکوک! رئیس چه فکری می‌کنه اگر یه وقت متوجه تصوراتت بشه!

Beside The Railway, Beside The Train | VKOOKМесто, где живут истории. Откройте их для себя