قسمت پنجم

111 24 3
                                    

سرمای هوا جاش رو به نسیم های خنک بهاری و هودی‌های رنگی جونگکوک جاشون رو به لباس های پارچه‌ای دادن.

الان دقیقاً یک ماه می‌شه که ماشین من به کره رسیده ولی نمی‌تونم از اینجا دل بکنم. نمی‌تونم از دیدن هر روزه‌ی پسر مقابلم دل بکنم.

مادرم چند روز پیش به متوجه شد که دارم از مترو استفاده می‌کنم در حالی که ماشین در اختیارم هست و چی می‌تونستم بگم…؟ بگم که مادر اگر یک روز پسری به نام جونگکوک رو از دور نبینم دلم آروم نمی‌گیره؟

پس مجبور شدم از ماشینم استفاده کنم، که این باعث میشه حدود نیم ساعت دیرتر از همیشه به شرکت برسم.
بالاخره طول می‌کشه تا بیام ایستگاه مترو و ربع ساعت به تماشای پنهانی جونگکوک بپردازم و بعد از سوار قطار شدنش برگردم تا سوار ماشین شم!

این پسرک داره منو عجیب درگیر خودش می‌کنه…

Beside The Railway, Beside The Train | VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora