فصل 8

23 11 3
                                    


joke...

«برای تمام کسانی که خودشان را پشت نقابی از قوی بودن پنهان میکنند»
-قاتلی از میان خودمان

وقتی تیکه آخر نامه را میخوانم، بدنش از تعجب منقبض میشود.

قطعا منظور x را فهمیده است چون، همین حالا هم بغض کرده است چشمانش مملو از وحشت هستند این پا و اون پا میشود و با ناخن هایش بازی میکند.

-امکان نداره، امکان نداره، اینا همش ی مشت اراجیفن درست نیستن، مگه نه جک؟.

وقتی میبیند پاسخی نمیدهم، بیشتر وحشت میکند، و اشک هایش مانند جویباری از غم پایین میچکند.

-جورجینا...

مانعه ادامه دادن حرفم میشود.
فریاد میزند،چرا فقط واسه ی بارم که شده سعی نمیکنی کمکم کنی؟.
سکوت به میان امد.
فریاد میزند، چرا فقط برای ی بارم که شده اون غرور لعنتیتو کنار نمی‌ذاری؟.
سکوت به میان امد.
فریاد میزند، میدونی من واقعا دیگه 1- مسخ شدم، تو انسان نیستی ی هیولایی، ی هیولای کثیف.
سکوت به میان امد.
و سکوت همان پاسخ دردناک جوابش بود‌.

نگاهم میکند، چشمانش قرمز کرده است.
دندان هایش را روی هم میفشارد، اشک هایش را به شدت از روی صورتش پاک میکند.
در جواب نگاهش میکنم.

-جورجینا من آدمی نیستم که دلسوزی کسی رو بکنم، اگر بخوام دلسوزی کنم دلسوزیم از روی ترحمه نمیتونم دروغ بگم.

به سمتم می اید،ان چنان دستانش را محکم مشت کرده است که بند بند انگشتانش سفید شده اند.

مشتش را به سمت سینه ام بالا میگیرد، متوقف میشود چشمانش را مییندد عقب میرود میخواهد از در بیرون برود مانعش نمی‌شوم فقط پشت سرش از در بیرون میروم، با چشمان پر از اشکش نگاهی اجمالی به من می اندازد، برمیگردد، و با لحنی تمسخر امیز دهن کجی کرد و گفت

-ممنونم اقا، اما...

نفس عمیقی میکشد و سعی میکند لرزش صدایش را متوقف کند. نزدیک می اید و به سمتم خم‌ میشود با غضب میگوید.

-نیازی ندارم، بهم ترحم کنی برای پیدا کردن پدرمم نیازی به تو، تو، توی لعنتی ندارم، جک.

دستانم را دورش حلقه میکنم و بغلش میکنم.
-متاسفم جورجینا...

تقلا نمیکند فقط گریه میکند.

همان موقع بود که گروه پاکسازی به خونه جورجینا رسید، احتمالا جی هون خبرشان کرده بود.

به اداره بر میگردیم جی هون روی صندلی خوابیده بود رو به رویش پر بود از برگه های پرونده های متفاوت و برگه های خط خطی شده.

جورجینا را جلو میفرستم و پشت سرم در را ارام میبندم.

اما جی هون مانند جنگ زده ها از خواب میپرد عرق کرده است و ترسیده.

اما خودش را سر و سامان میدهد،چشمانش را می‌بندد شقیقه هایش را با دستانش ماساژ میدهد.

-لعنتی مرد، بد نبود در میزدی بعد...
با دیدن صورت قرمز کرده جورجینا حرفش را ادامه نمی‌دهد، نزدیک می اید.

-چیشده؟ جورجینا حالت خوبه؟
با نگاهی که بهش میکنم کاملا متوجه میشوم مشتاق نیست چیزی بگوید، دستم را روی شونه جی هون میزنم.

-بعدا بهت میگم

جورجینا سعی میکند بخندد اما خنده ای اغشته به بغض ، میگوید

-تو چی، تو خوابت چی دیدی که اینقدر گُرخیدی
جی هون هم میخندد

-باور نمیکنی، ی خواب سمی، 2- ی پسر بی چهره اومد بهم گفت تا ابد باهاش بمونم.

قهقهه میزنم، میگویم

-تو چی بهش گفتی؟

-معلومه که نه مگه دیوونم.

جورجینا جدی میشود

-چه جالب منم ی بار همین خوابو دیدم.

-تو چی گفتی؟
-معلومه که گفتم نه، منم دیوونه نیستم، منو با خاطره مامانم گول زد ترو چی؟.

-با ‌پای سیب

-پای سیب اخه، کی با پای سیب گول میخوره

میخندد، اما جی هون لبخند نمیزند.

-نه هر پای سیبی، پای سیب مامانم.

-مادرت کجاست؟.

-پدر و مادرم موقع ای که من بچه بودم، مردن از بچگی با جک بزرگ شدم.

حالا دیگر نمیخندد٫ اهسته زمزمه میکنند

-متاسفم، جی هون.

-مشکلی نیست.

جی هون را گوشه ای میکشم و کل قضیه را برایش تعریف میکنم.

گوشیش زنگ میخورد.
به سمت گوشه ای میرود و مشغول حرف زدن میشود.

تلفنش تمام میشود، برمیگردد.
-نتیجه دی ان ای ها اومده...!


1-اشاره به اختلال شخصیتی مسخ، فرد مبتلا به این اختلال شخصیتی احساس میکنند کالبدی که در ان هستند کالبد خودشان نیست و احساس میکنند روحی هستند که از دور در حال تماشای کالبد خود هستند.

2_ی افسانه هست که میگه: اگه از نظر ذهنی دچار افسردگی شدید شده باشین، ذهن شما تو خوابتون ی تخیل میسازه. توی خواب پسری بی چهره تو رو از تموم مشکلات دور می‌کنه و تورو خوشحال میکنه و در اخر پسر از تو می‌پرسه میخوای تا ابد با هم باشیم؟ اگه توی خواب بگی بله پس در واقعیت خواهی مُرد، به این میگن افسانه مرگ ارام :)

به نظرتون رمان رو ادامه بدم.؟✮
مرسی که تا اینجا خوندید ✮
امیدوارم خوشتون بیاد ✮
خوشحال میشم رمانمو دنبال کنید ✮

روز های پخش: بخاطر حمایت کم از فصل ها مجبور میشم هر هفته فقط یک فصل بزارم ممنونم که درک میکنید ✮

✮ مهم ✮
این رمان بر گرفته شده از بیماری روانی دو قطبی است که در ادامه متوجه ان خواهید شد ✮

اگر نظر یا انتقادی بود حتما بگید ✮

قاتلی از میان خودمانWhere stories live. Discover now