میگ میگ

238 52 18
                                    

هوسوک در درد خود و این سه جفت در در رفتن.

شاید متوجه جلمه نشین و من مسئولم که کامل توضیحش بدم، باید عرضتون برسونم که یادتون جیمین یه تور ارزون پیدا کرد بود که برن جزیره ججو؟

راستش تا اونجایی که ساک هارو ببندن خوب بود و حتی وقتی متوجه شدن هواپیما نیست و باید با  قطار برن بازم خوب بود حالشون و حتی وقتی سر از جزیر ناشناخته سردراوردن بازم خوب بودن..

باید بگم یه جوری خرذوق بودن که با جفتاشون دارن میرن مسافرت عوف عوفی که  به هیجاشون نبود که این مسافرت جزیره ججو حساب نمیشه و رسما صاحب تور داره اینارو میبره تا وجودشون و خیرات بودا بکنه،  کسی چه میدونه شایدم یه پولیم به جیب میزد.

کجا بودیم؟
اها اره یکم که این مسائل گذشت نامجون حس کرد یه جای کار میلنگه و شاید کنجکاو باشید که کجا این حس درونش دوخول کرد.

و من باید بگم که وقتی که اینارو به اسم هتل برده بودن به یه جای بیابونی و یه زیرزمین مخوف که بوی خون و کثیفی از صد کیلومتریش میزد تو پس کله ادم، و اونجا بود که نامجون این مسئله رو با دوستاش درمیان گذاشت و همشون تفکر کردن و به یک چیزی رسیدن.

-اینا میخوان بهمون تجاوز بکن-
تنها نتیجه فکری بود که بهش رسیدن.
و در تصمیم جانانه ساکاشون و رها کردن و فرار کردن.

وضعیت الانشون و توصیف بکنم باید بگم موقعه برگشتن جین و کوکی قطعا طلاق میگیرن.

چون محض رضای بودا اون دوتا نامجون و تهیونگ عوض اینکه دست پارتنرشونو بگیرن و فرار بکنن، دارن عین میگ میگ از جلو فرار میکنن و اصلا به این فکر نمیکنن که
-عه پس شوهرامون کو؟-

یونگی؟ قطعا خودتونم میدونین در چه حالیه نه؟ تو یه دستش دست جیمین و تو دست دیگش که چوب کلوکلفت و صورتش؟  یه لبخند هیجانی. اره دوستان یونگی بیحال و همیشه خسته الان یجوری احساس خوشحالی و هیجان میکنه انگاری تو مسابقه جوایز سامسونگ برنده شده.

از پارتنر عزیزش بگم که کم از یونگی نداره؟
تو دست خالیش یه چاقو تیز تاشو داره که هر لحظه ممکنه بره تو کون جینـ.....

شت... انگاری جدی جدی قبل صاحب تور این چاقوعه قرار به جین تجاوز بکنه.
چون تا همین که سرعت جین کم میشه نوک تیز چاقو با باسن ماماندوزش برخورد میکنه و جین از ترس باسنش با سرعت بیشتری درحال فرارِ...

و میرسیم به جونگکوک باید بگم که...:

-ای من مادرتو.. ای من خواهرتوو... دست از سرمون بردار مرتیکه کله تفی جقی بوگندوعه کثافت بچه باز..

خوب ایشونو هممون مشاهده کردیم در چه حالیه، درحال فوش دادن به تموم اعضای خوانواده صاحب تور و ارادت خیلی زیاد مخصوصا به عمه صاحب تور.

-اول تو رو میگیرم بچه جیغو.. به مامان من توهین میکنی؟؟
صاحب تور با عربده گفت و سرعتشو با نچه هاش بیشتر کرد.
-مگه من میزارم دستت به این دوتا گوشت نرمم بخوره... بعدشم من به مادرت توهین کردممم؟مننن؟
تو تربیت من همچین چیزی نیسس... اینکه من گفتم مادرت هر شب خیرات میده به کل محلتون توهینه؟

جونگکوک هم متقابل داد زد تا صداش به اون مرد برسه.

-دو تا گوشت نرم؟(صاحب تور یکم هنگ کرد و یادش افتاد موضوع یه چیز دیگس) پسره خراب تو گفتی مادرم از پایین تنش خیرات محله میده..

یونگی که از تربیتش راضی بود با خنده جوابشو داد:

-پسرم چیز اشتباهی نگفته که، داره حقایق مادر صلواتی رو توضیح میده

-بگیرمتون کبابتون میکنم و خیرات همون محلمون میکنم.

جونگکوک به عقب برگشت و زبونشو دراورد:
-برو مامانتو کباب بکن مرتیکه...

و زرت کله ملاق شد، چون پاش به سنگ گیر کرد .

ـــــــــــــــــــ
بابت تاخیر شرمندم ಥ‿ಥ

Are you kidding me?Where stories live. Discover now