پارک یونگی

613 75 13
                                    

این پارت دارای اسمات یونمین
کلا اسمات
اگه اسمات دوس ندارین
این پارت براتون جیزه
باتشکر
____________________

یونگی رو به ارومی روی تخت گذاشت.
یونگی بین خواب بیداری داشت خاطرات بچگیشو برای جیمین تعریف میکرد و با خنده لثه ایش به حرفاش پایان میداد.
جیمین کتش رو از تنش دراورد و کنار یونگی نشست.
-کجا بودم.....عاممم اها اره داشتم میگفتم وقتی با سرتاپای گلی اومدم پیش مامان، مامانم با دیدن وضع لباسام....لباسام...
چشاش و محکم روی هم فشار داد:
-فاک یادم نمیاد....چیشد بعدش..فکر کنم با یه دمپایی افتاد دنبالم.....نمیدونم.. ولش...
به سمت جیمین چرخید و با چشای خمار از مستیش تو چشای جیمین زل زد.
-تو میدونی بعدش چی میشه ؟
-نه نمیدونم، من پیشت نبودم تو بچگی یونگیز..
یونگی دستشو روی رون جیمین به حرکت دراورد..
-نه خاطرم و نمیگم..(از تخت خودشو فاصله داد و به سمت جیمین خم شد) ..خودمون و میگم...خودمون و بعد امشب..
-مگه امشب قرار چه اتقاقی بیوفته...
جیمین با چشای براق سرشو به سمت چپ کج کرد تا بهتر یونگی رو ببینه...
-یعنی باور بکنم هیچ نظری به من نداری؟
نیم خیز شده و از یقه لباس جیمین گرفت و به سمت خودش کشید.
-یعنی اصلا دلت نمیخواد من و برای خودت بکنی؟
-علاقه شدیدی به یقه کشیدن داریا..
یونگی خندید و لثه هاشو برای بار چندم به جیمین نشون داد:
-راستش یکی از فانتزیام...
پسر مونارنجی دستش و پشت سر هیونگ گذاشت و سرشو نزدیک خودش کرد:
-اوه دوس دارم بیشتر درمورد فانتزیات بدونم بیبی..
لباشو روی لبای هیونگش گذاشت و بوسه نرمی و شروع کرد...
بوسه نرمی که رفته رفته داشت به بوسه خشنی تبدیل میشد...
سلطه‌گر بودن جیمین تو مستی زبون زد عالم بودش و...قرار شاهدش باشیم..
هرچقدر بیشتر میبوسید بیشتر میخواست...
یونگی رو اروم هل داد تا روی تخت دراز بکشه. پیراهن مزاحمشو به تندی از تنش خارج کرده.
-بیبی نمیخوای در بیاری لباستو..؟
یونگی سرشو به سمت چپ کمی کج کرده و با چشای شیطون گفت:
-ترجیح میدم خودت دستبکار بشی و از شرش راحت شی.
پسر کوچیکتر پوزخندی زد و دستشو به سمت لباس هیونگش برد.
-نکنه یکی از فانتزیات همینِ؟
-میخواستی بیشتر درموردشون بدونی.
-درسته بچه گربه، بیشتر بگو بیشتر میخوام بدونم.
نمیدونست بخاطر مستیشه، بخاطر الکل توی رگاش یا بخاطر هرچی الان بیشتر و بیشتر میخاست تن یونگی رو لمس کنه، مال خودش بکنه، مالکیت جسم و روحشو برای خودش بکنه. میخاست برای یونگیش کسی باشه که  درد جسم و روحش و درمان بکنه.
یونگیشو تمام و کمال میخواست..
کمی از پیراهن یونگی رو بالا داد و سرشو به سمت شکم نرمالو هیونگش برد، برخورد نفسای گرمش با شکم هیونگش باعث تند تر شدن ضربان قلب و  نفسای هیونگ کیوتش شده بود.

(پیام بازرگانی: اسمات اغاز شد)

همیشه دلش میخواست یه گاز از این شکم نرم بگیره.
با حس دندونای جیمین، جایی پایین تر از نافش ناله بلندی کرد.
-شبیه این توله گرگا گاز نگیر.
پوزخندی زد و گاز دوباره‌ای کمی بالاتر از جای گاز اولش گرفت.
-نمیدونستی هیونگ که با یه توله گرگ رفتی تو رابطه؟ توله گرگی که عاشق گاز گازی کردن جفتش؟
لیسی به قسمتی که گاز گرفته بود زد و تیشرت هیونگشو از تنش خارج کرد.
نگاهی از بالا به تن هیونگش انداخت.
-سفید...سرخ...زرد و در اخر کبود...فاک خیلی دلم میخواد این رنگارو روی تن سفیدت ببینم هیونگ.
-این بوم نقاشی برای تو جیمی رنگش کن..
جیمین از شدت شهوت ناله‌ی ارومی کرد و از گردن هیونگش شروع به گاز گرفتن و کبود کردن کرد تا روی نیپلاش..
-شنیدم نیپلای پسرا خیلی حساسن‌...درسته هیونگ؟
-نمیدونم تست کن ببین حساسه یا نه؟!
جیمین زیر لب °کمال میلی° زمزمه کردن و یکی از  نیپلای هیونگشو توی دهنش برد و اون یکی رو بین انگشتاش گرفت و شروع به مالیدنش کرد.
-جیمی فکر نکنم قسمت حساس بدن من نیپلام باشه ها!
پسر مو نارنجی سرشو کمی بلند کرد.
-ولی قسمت مورد علاقه من شدش..البته قسمت حساستم پیدا میکنم هیونگ.
گازی از نوک نیپل یونگی گرفت و دستشو به سمت شلوار هیونگش برد.
از روش شلوار شروع به مالیدن عضو تحریک شده‌ی پسر بزرگتر کرد، میتونست حس کنه عضو هیونگش داره زیر دستش بزرگ و بزرگتر میشه و البته برای خودش از این قاعده مستثنی نبود.
دکمه و زیپ شلوار هیونگش و باز کرد و دست سرکششو وارد باکسرش کرد.
یونگی از برخورد دست جیمی به دیک حساسش ناله بلندی کرد و سرشو به عقب برد.
از واکنش هیونگش لبخند دیوثانه ای زد و از روش بلند شد.
شلوار و باکسر خودشو هیونگشو دراورد و برگشت سر جای قبلیش با این تفاوت که این بار سرش مقابل دیک متورم هیونگش بود.
-تاحالا بلوجاب دادن بهت هیونگ.
-من باکرم احمق.
جیمین خنده ارومی کرد و زبونشو روی لب پایینش کشید. دیک هیونگشو وارد دهن گرمش کرد و شروع به بلوجاب دادن کرد.
با حس اینکه رگای روی دیک هیونگش داره متورم و متورم تر میشه با پوزخند عقب کشید.. با جدا شدن از یونگی ناله اعتراض‌امیزش و شنید.
-کاری نکن خودم... خودم بکنمت پارک..
-هوی هوی اروم پارک یونگی، به خواستت میرسونمت حالا پاهاتو باز کن ددی ببینه بیبی بوی.
یونگی با کمی مکث به حرف جیمین گوش داد و پاهاشو فاصله داد.
سرش و نزدیک هیونگش برد.
-افرین بیبی بوی...
لباشو روی لبای یونگی گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد.
انگشتای سرکششو به سمت رینگ پسر بزرگتر برد و شروع به مالیدنش کرد.
یونگی با حس انگشتای جیمین ناله‌ی بلندی کرد که توسط لبای جیمی خفه شد.... از هم جدا شدن تا نفسی تازه بکنن..
-پس..پس قسمت حسا..حساست اینجاس بیبی؟
فشاری به رینگ هیونگش وارد کرد و حرفشو ادامه داد:
-با یکم مالیدنش اینطوری ریکشن میدی، همم دوس دارم بدونم اگه بمکمش چه ریکشنی نشون میدی.
-تو اینکار رو نمیکنی جیمین..
-چرا میکنم بیبی...
نفس گرمشو روی رینگ هیونگش خالی کرد و شروع به مکیدنش کرد..
-جی‍..جیمین کثی‍..‍ف نکنن..
پسر کوچک بدون توجه به حرفای هیونگش کار خودشو میکرد، دوست داشت اینکار رو تا صبح انجام بده تا صدای ناله های هیونگش و بشنوه ولی خوب نظر جیمین کوچولو با خودش خیلی فرق میکرد..
از هیونگش فاصله گرفت و از کشوی کنار تختش لوب و کاندوم برداشت‌‌.. سر لوب و باز کرد و از روی دیک هیونگش ریخت.
یونگی بخاطر سردی لوب ناله بلند کرد.
-اماده ای هیونگ؟
یونگی مظلوم و نامطمئن سرشو تکون داد.
جیمین لوب روی دیک هیونگش و مالید تا کمی از اونو به سمت رینگش ببره.
اروم انگشت فاکشو وارد رینگ یونگی کرد وقتی حس کرد کمی جا باز کرد انگشت دومشم وارد کرد.. با صدای ناله یونگی کمی مکث کرد..
-هیونگ یکم صبر کنی دردش کمتر میشه.
-همم کار..تو بکن جیمی..
جیمین برای اینکه حواس هیونگشو پرت کنه شروع به هندجاب دادنش کرد..
انگشتاشو بیرون کشید.
کاندوم و روی دیکش کشید و سر دیکش و روی رینگ یونگی میمالید تا کمی حس لذت و به هیونگش بده، اروم اروم دیکشو وارد رینگ هیونگش میکرد.
یونگی با حس وارد شدن دیک جیمین به سوراخش دادی از روی درد کشید، حس میکرد همین الان قرار کمرش به دو قسمت تقسیم بشه... دردش خیلی زیاد بود....
جیمین با دیدن درد کشید هیونگش میخواست تموم کنه ولی خوب جیمین کوچولو خیلی خودخواهانه خونه جدیدی که پیدا کرده بود و دوس داشت. پس کمی مکث کرد و بعد شروع به ضربان اروم کرد.
روی یونگی خم شد و بوسیدن نصفش و ادامه داد.
جیمین داشت سعی میکرد هرچه زودتر پروستات هیونگش. پیدا کنه تا بجای درد کشیدن از رابطه لذتم ببره....
با حس اینکه اون قسمت حساس رو پیدا کرد شروع به ضربات محکم کرد.
وقتی که یونگی کمرشو قوس داد و سرشو به عقب پرت کرد به درستی حسش پی برد.
با حس نزدیکی سرعت ضرباتشو بالا برد..
-جیمی من..من دارم..کام می‍..‍شم
-بیا هیونگ..برا دونسنگت بیااا
یونگی روی شکمش و جیمین توی یونگی کام شد...
با خستگی خودشو پیش هیونگش انداخت و یونگی رو توی بغلش گرفت..
-کارت خیلی خوب هیونگ
یونگی از شدت خستگی و مستی همم ارومی گفت و بین بازو های جیمین خوابید







بخاطر تاخیر و بی کیفتی قلم این پارت متاسفم دونسنگام^^

Are you kidding me?Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin