+خب حالا اروم این سمتی همش بزن ، فوقالعادهای جیسونگ
همینطور که دست جیسونگ رو تو دستش گرفته بود و بهش یاد میداد چجوری مواد چیزکیک مورد علاقش رو هم بزنه این حرف هارو توی گوشش زمزمه میکرد و جیسونگ با دقت به صدای جذابش گوش میداد و از لمس های نوازش وارانه روی شکمش لذت میبرد
لبخند زد و خودش رو بیشتر به سمت عقب کشید و تو آغوش مینهو جا کرد و سرش رو سمت صورت مینهو برگردوند و به نیم رخ جذاب آشپز سلطنتی خیره شد و بدجنسانه دماغش رو به زاویه خط فک مینهو تکیه داد و نفسش رو توی گردنش رها کرد و باعث حبس شدن هوای درون ریهی مینهو شد
_سرآشپز شما نباشین من باید گشنگی بکشم، دیگه به بقیه دستپخت ها اعتماد ندارم
لبخند از ته دلش باعث آزاد شدن نفسش شد
دستش رو دور کمر جیسونگ محکم کرد و سرش رو سمتش برگردوند و تو چشماش خیره شد
+یه کاری کن نتونم برم تا گشنگی نکشی
_شاهزاده ای که بخاطر دزدیدن آشپز عزیز سلطنتی استرالیا به زندان محکوم شد
اروم خندید و بخاطر اینکه یه وقت کنترل خودش رو از دست نده صورت جیسونگ رو سمت ظرف چرخوند
+الان که فکر میکنم میبینم بهتره به جا اینکه باعث زندانی شدنت بشیم ، به تو آشپزی یاد بدیم
خواست حواسش رو به ظرف بده که با ضربه ای که توی سینش خورد مبهوت عقب رفت و به کابینت تکیه داد
+چی...چی کار میکنی جیسونگ؟
_یاااا آشپز لی نگو تو هم منو نمیخوای؟
و اروم با دست و انگشتهاش روی بدن لینو اشکال بی هدف میکشید
_میدونی؟پدر من هم آشپز خوبیه هیونگ ، میخوای بچشیم؟ من دستپختشم ، تستم کن، اگر تلخ بودم با لبخندت شیرینم کن، اگر به مقدار کافی تر نبودم با زبونت من رو خیس کن ، گفتی اگر خمیر ورز نیومده باشه کشسان نیست و سریع پاره میشه و باید به صورت دورانی ورزش داد ، پس میشه امتحان کنی ببینی اگر ورز داده نشدم ورزم بدی؟
مینهو اول صحبتهای جیسونگ توی بهت فرو رفته بود ولی کم کم احساس میکرد میخواد این پسر رو جوری گاز بگیره که مزش تا مدت ها زیر دندون هاش باشه
نگاهش رو لب های جیسونگ که با هر کلمه تکون میخورد میخ شده بود
چقدر این پسر بوسیدنی بود
دستش رو دور کمر پسر انداخت و با کوبیدنش به بدن خودش صحبت های پسر رو قطع کرد
سرش رو کج کرد تا لبهای پسر رو شکار کنه ولی در لحظه اخر مسیر لبهاش رو تغیر داد و با گاز ریزی از لاله گوش پسر جواب پسر رو داد
+میدونی خوراکی مورد علاقه من چیه؟ من حاضرم مثل تو برای بستنی توتفرنگی بار اولم رو بدم و میدونی؟ من چیزایی که دوست دارم رو لیس میزنم، حالا نمیدونم خوردن این بستنی توتفرنگی که ملکه کره درستش کرده رو از کجا شروع کنم ، یا حتی اولین باره میخوام بستنیم رو گاز بگیرم
جیسونگ چشماش از زور لذت بسته شده بود، تصور گاز گرفته شدن توسط مینهو دیوونش میکرد مخصوصا گیر افتادن لبهاش بین لبهای این پسر آشپز
مینهو عقب رفته بود و به چهره زیبای جیسونگ و لبهای حبس شده بین حصار دندوناش نگاه کرد و بیطاقت انگشتهاش رو دور گردن ظریف پسر حلقه کرد و با دندون هاش لبهاش رو از اسارت بیرون اورد
حس دست های جیسونگ رو بدنش داشت دیوونش میکرد و این باعث شد پسر رو بغل کنه رو کابینت بشونه و با شدت بیشتری ببوستش ...
_________
با حس درد فوق شدیدی توی پایین تنش از خواب پرید
به عضو سفت شدش نگاه انداخت
+لعنت بهت هان جیسونگ که حتی خوابتم باعث میشه به این وضعیت بیوفتم، همش تقصیر برادر خر خودم و دوست اسکل توا
و با حرص سمت حموم رفت
_________
میگن اگر دو فرد که به هم حسی دارن خواب یکسان و در یک زمان ببینن یعنی روحشون توی جهان دیگه هم پیمان هست
ولی انگار اون دو پسر از هم پیمان شدن روحشون خبر نداشتن که از فردای اون شب حتی توی چهره هم هم نگاه نمیکردن
____________
دو روز از خوابی که هر دو دیده بودن گذشته بود و به حالت عادی برگشته بود
مینهو تصمیم خودش رو گرفته بود ، بعد از کلی سال از کسی خوشش امده بود چرا باید عقب میکشید؟
هر جوری که نگاه میکرد جیسونگ ادم مناسبش بود ، یه شاهزاده بود ، زیبا بود، خوش هیکل بود و پسر فوقالعاده خوبی بود، پس باید تا تنور داغه بچسبونه
البته این افکار تماما تقصیر فلیکس بود
لباس هاش رو پوشید و سمت در اتاق جیسونگ رفت و در زد
_جیسونگ میخوام برم بیرون بگردم، میای باهام؟
+امم هیونگ پنج دقیقه دیگه بیرونم
_اوکی
سمت اشپزخونه رفت و مشغول اماده کردن دو کاپ قهوه شد
+اوپس ست شدیم ؟
سمت جیسونگ برگشت و با دیدنش تو تیشرت و شلواری که کاملا با لباس خودش یکی بود فقط تفاوت سایز زیباشون رو به نمایش میزاشت
کاپ قهوه جیسونگ رو سمتش گرفت و لبخند زد
_بریم؟
سری تکون دادن و همراه با هم سمت ماشینشون رفتن
____________
"جیسونگ+مینهو اینو تست کن
مینهو_اوکی
مینهو_خوبه؟
جیسونگ+اه اه اصلا
مینهو_چرا خیلی خوبه که
جیسونگ+اه اه بازوهات زیادی پیداست ولش کن
مینهو_خوبه که ، نکنه حسودیت میشه؟
جیسونگ+مگه خرم ، برا من که مهم نیست ولی شایعه میشه پرنس کره با یه پسر با لباس جذب بیرونه
مینهو_من که اوکیم
جیسونگ+گفتم نه
مینهو_باشه بابا ورش نمیدارم"
"جیسونگ+کدومو تست کنم؟
مینهو_این تنگه، نه اینم جذبه ، این خوبه
جیسونگ+این خیلی گشادمه ، دو سایز از سایز خودم بیشتره
مینهو_به نظر من که فقط این خوبه"
"جیسونگ+اینو بردارم؟
مینهو_اصلا حرفشم نزن
جیسونگ+چرا؟
مینهو_نیپلت قشنگ پیداست
جیسونگ+تو به نیپل من چرا توجه کردی؟
مینهو_چون گذاشتیش بیرون، اگر ناراحتی نخرش"
توی فروشگاه ها میچرخیدن و این جملات هر از گاهی بینشون رد و بدل میشد
برای هم لباس انتخاب میکردن و نظر میدادن
+مینهو این چطوره ؟
سمت صداش برگشت و بهش نگاه کرد
لباسش رسما نیم متر پارچه بیشتر استفاده نکرده بود ، در واقع یه کرپ بندی بود که فقط کمی تا زیر نیپل هاش رفته بود و بدن سفید و آینه ای پسر رو به نمایش گذاشته بود
صدای پچ پچ ها باعث شد بدون در نظر گرفتن سوال پسر نگاهش رو به بقیه بده و با دیدن نگاه خیره همه روی بدن پسر با عصبانیتی که لبخند روی لب پسر کوچکتر میاور سمتش رفتم توی اتاق پرو هولش داد
_معلوم هست داری چی کار میکنی، همه بدنت رو دیدن
با بیخیالی تو صورت مینهو نگاه کرد و جوابش رو داد
+خب چه ایرادی داره؟
کلافه دستی توی موهاش کشید و سعی کرد با نفس های عمیق خودش رو اروم کنه ولی با یاداوری نگاه هیز بقیه رو بدن جیسونگ دوباره عصبی شد
_حواست باشه جیسونگ تا وقتی پیش منی یعنی متعلق به منی ، پس حواست به رفتار و کارا و مخصوصا لباس پوشیدنت دقت کن ، فهمیدی؟
+نه نفهمیدم لی مینهو، تو کیه منی؟ اوپس یادم نمیاد، چرا چرا یادم امد ، آشپزی هستی که به عنوان دکتر وارد زندگیم شدی
تمام حرفاش رو با حرص توی صورت مینهو میگفت و حواسش به صورت سرخ شده مبنهو نبود و با کوبیده شدن لباهای مینهو به گردنش و کشیده شدن پوست گردنش ساکت شد و فقط اه غلیظی از بین لباش بیرون امد
بعد از چند دقیقه جدا شد و به کبودی بزرگ روی گردن جیسونگ نگاه کرد و دم گوشش گفت
_این یادت میاره که من در عین هیچکاره بودن ، همه کارهی تو هستم ، تو متعلق به منی جیسونگ، شاید الان فکرت متعلق به من نباشه ولی جسمت کاملا متعلق به من
YOU ARE READING
Prince's special flavor
Historical Fictionکاپل اصلی:مینسونگ کاپل فرعی:چانمین، هیونلیکس،یونبین،تهگیو ژانر: اسمات🔞،رمانتیک، کمدی خلاصه: قصه از اونجایی شروع میشه که شاهزاده شیطون و لجباز ما بخاطر بیماری که گیرش افتاده مجبور میشه باآشپز سلطنتی جذاب و باهوش به دور از تمام قوانین سلطنتی هم خونه...