part 8

216 34 2
                                    


چند هفته از اعتراف اتفاقی جیسونگ گذشته بود 
البته که هیچ کدوم به روی خودشون نیاوردن که چه اتفاقی بینشون افتاده و حتی به اینکه رابطشون الان چیه هم اشاره نکرده بودن فقط بغل های گاه و بیگاه و بوسه های یهویی بود که به هم دیگه هدیه میدادن، نه بیشتر و نه کمتر
البته عادت ها و رفتار هایی هم به هم بخشیده بودن
مثلا عادت‌های جیسونگ به غذاهای مینهو و شیرینی ها و چیز کیکهاش ، یا دیدن برنامه آشپزی تو بغل مینهو، خودشم نفهمیده بود ولی انگار عشقش به مینهو باعث شده بود دیوونه آشپزی کردن بشه
البته حسودی هم میکرد، مسخره بود ولی پرنس کره به مواد غذایی حسودی میکرد، جوری که مینهو به غذا ها نگاه میکرد یا آرامشی که از غذا میگرفت ، دوست داشت خودش دلیل اون آرامش ها باشه نه یه مشت مواد بی جون و خودش حتی نمیدونست که در واقع دلیل اون آرامش ها نگاه خودش بوده
جوری که مینهو هر بار با حس سنگینی نگاه جیسونگ حتی هرمون استرسش هم آرامش تولید میکرد ، این پسر براش از جنس زندگی  بود ، حس خونه و خانواده‌ای که سالها دنبالش بود
دوباره همون لبخند روی لباش نشسته بود و داشت دوکبوکیهاش رو هم میزد که دست‌هایی دورش حلقه شد
اینم یه عادتی بود که جیسونگ به مینهو بخشیده بود ، اینکه از پشت بهش بچسبه و موقع آشپزی کمکش کنه یا بهش انرژی بده
رو نوک پاهاش وایساد و سرش رو روی شونه مینهو گذاشت و به دوکبوکی نگاه کرد
جی_ خوشم نمیاد انقدر با عشق به غذاهات نگاه میکنی، اینا اخرش قراره بره تو معده من، برات شکست عشقی به حساب نمیاد؟
می_شاید این نگاهم بخاطر اینکه قراره بره توی معده تو ، پس درواقع برام موفقیت حساب میشه
جیسونگ همیشه خودش شروع میکرد ولی با یه حرف کوچیک مینهو لپ‌هاش گل مینداخت و قلبش گرم میشد و عقب نشینی میکرد
خواست دستهاش رو از دور مینهو باز کنه که دست‌هاش اسیر دست مینهو شد
می_کم کم دارم فکر میکنم تو که حرف میزنی باید سکوت کنم که فرار نکنی، تو دم به دقیقه داری منو میبوسی ولی تا من میبوسمت در میری، این گرایش به روابط یکطرفه جدید امده؟
جیسونگ ریز خندید، راست میگفت ، پس دوباره سرش رو روی شونه مینهو قرار داد
جی_ته‌هیون میگه که وقتی خجالت میکشم زیادی سرخ میشم و زشت میشم برای همین فرار میکنم، تو هر ثانیه منو خجالت میدی
مینهو دست جیسونگ رو از دورش باز کرد و دوکبوکی اماده رو از روی گاز برداشت و روی میز ناهارخوری قرار داد و سمت جیسونگ برگشت و با دستاش صورت جیسونگ رو قاب گرفت
می_ هممم برادرت بدجوری سرت رو کلاه گذاشته، چون خجالت که میکشی نه تنها زشت نمیشی بلکه کیوت تر هم میشی، به این حتی قبل از اینکه روت کراش داشته باشم پی بردم
و با لبخند بدجنسی منتظر بیشتر سرخ شدن جیسونگ وایساد و وقتی به حدی که میخواست رسید انگشت شصتش رو روی سرخی گونش کشید و با آرامش خم شد و بوسه های ریز و آروم روی صورتش گذاشت
جیسونگ کم کم حس خجالتش جاش رو به آرامش و عشق داد و باعث شد صورتش رو از صورت مینهو دور کنه و دستاش رو دور کمرش حلقه و سرش رو روی سینش قرار بده
مینهو بعصی وقتا احساس میکرد جیسونگ لوسه و بعضی وقتا حس میکرد چقدر مستقل و قویه ولی با همه این‌ها همه حالت هاش رو دوست داشت
دستش رو متقابل دور جیسونگ حلقه کرد و روی کمرش حرکت داد و  صورتش رو به موهای جیسونگ تکیه داد و لبخندش بزرگتر شد
می_ دوکبوکی سرد میشه ها
جی_مهم نیست
می_ باید دوکبوکی هارو بخوری ها حتی اگر سرد بشه ، چون اگر نخوری شکست عشقی برام محسوب میشه
جی_ تو حتی اگر سم هم درست کنی من میخورم چون مطمئنم خوشمزست ، دوکبوکی سرد هم اگر تو درست کرده باشی خوشمزست
می_ جیسونگ، تو اون روز به علاقت اعتراف کردی هرچند ناخواسته و غیر مستقیم، قبولش داری؟
جا خورد، قرار نبود به روش بیاره، ولی الان....
نمیدونست چی جوابش رو بده
می_خواهش میکنم بگو درست متوجه شدم
سرش رو بلند کرد و توی چشم‌های مینهو نگاه کرد و لبخند زد
اون که آب از سرش گذشته بود پس بهتر بود تاییدش کنه
جی_دوستت دارم لی مینهو ، ایندفعه مستقیم گفتمش که کام...
مینهو اجازه حرف بیشتر به جیسونگ نداد و محکم لب‌هاش رو روی لب‌های هان کوبید و با شدت‌تر از هر وقت دیگه ای بوسید
انقدر شدتش زیاد بود که جیسونگ نمیتونست همراهیش کنه
با حس خفگی و خنده مینهو رو به عقب هل داد
جی_ فرار نمی...
دوباره لبهاش اسیر شد و دوباره خنده و خفگی و هل دادن
نمیدونست چندبار هلش داده و چندبار دوباره اسیر شده که بالاخره لب‌هاش آزاد شد
می_ چرا انقدر میخندی؟
جی_خب میخوای گریه کنم؟
می_ اگر میخوای کسی که اشکت رو درآورده رو بزارم تو فر و ازش غذا درست کنم ، آره عزیزم چرا که نه
جیسونگ احساس میکرد روی ابراست، شنیدن این حرف‌ها حتی از تمام دوست پسرهای قبلیش هم براش قفل بود و حتی با فلیکس و جونگین عهد بسته بودن اگر همچین کسی رو پیدا کرده بودن سه قسمتش کنن تا به همشون برسه
ولی الان حتی فکر اینکه بخواد مینهو رو با کسی سهیم‌ بشه رو مخش بود
مینهو دوباره دستاش رو دور کمر پسر سنجابی حلقه کرد و بوسه ای روی گردنش کاشت
می_پرنس جیسونگ باید ازتون درخواستی داشته باشم که توقع دارم شما در کمال فروتنی قبولش کنید سرورم
جيسونگ حالت مغروری گرفت
جی_درخواستت را بازگو کن تا برایت فراهم سازیم
مینهو لب‌هاش رو توی دهنش کشید و سعی کرد روی خندش کنترل پیدا کنه
می_ حالا که شما من رو دوست دارین میشه ازتون یه خواهشی داشته باشم
جیسونگ چشماش ستاره بارون شده بود ، با لبخند سر تکون داد و مینهویی که پیدا بود کلافه شده و میترسه رو تشویق به حرف زدن کرد
می_خب من ...
خواست ادامه بده که صدای زنگ خونه باعث شد حرفش قطع بشه و متعجب به سمت صدا برگرده
به طور کامل موقعیتی که توش بودن رو فراموش کرده بودن از زور تعجب
کسی قرار نبود بیاد به خونشون
مینهو دستش رو روی کمر جیسونگ کشید و ازش جدا شد
می_ بشین غذات رو بخور تا بیشتر یخ نکرده من باز میکنم
جیسونگ روی صندلی نشست و مشغول ریختن غذا تو ظرفش شد ولی تمام حواسش به مینهویی بود که سمت در می‌رفت
از چشمی در به بیرون نگاه کرد و با دیدن کسایی که پشت در بودن سمت جیسونگ برگشت و بلند جوری که اونها بشنون گفت
می_ فکر کردم چندتا آدم پشت دره ولی نه، فقط دو نفرشون آدمن بقیه یه مشت مزاحمن
جیسونگ خندید میدونست کی پشت دره پس اونم با صدای بلند جواب مینهو رو داد
جی_ ولش کن باز نکن بیا ناهارمون رو بخوریم
فل_ یاااا لی مینهو دستور میدم دیگه به استرالیا راهت ندن و از جایگاه آشپز سلطنتی بودن برکنار بشی
می_ هعی مزاحم من هم توی استرالیا هم توی کره پارتی های کلفت تری دارم به طور مثال پدرت
فلیکس که کم اورده بود محکم به در کوبید
فل_ یاااا اگر در و باز نکنی اون چیزی که قول داده بودم نگم رو بلند میگم
تهدید فلیکس کار ساز بود چون در باز شد و مینهو نگاه وحشتناکی بهش انداخت که باعث شد لبخند دندون نمای فلیکس پیدا بشه
فل_ خودت مجبورم کردی هیونگ
کنار در ایستاد و اجازه ورود به بقیه رو داد
به ترتیب چان و چانگبین ، یونجون و هیونجین ، فلیکس و جونگین ،ته‌هیون و کای وارد خونه شدن و سلام کردن
می_ خوش امدین،امشب همه شام مهمون منین به غیر از فلیکس
صدای دست ها بلند شد و فقط این فلیکس بود که از مینهو آویزون شده بود و التماس میکرد و حسادت هیونجین رو شعله‌ور میکرد
جیسونگ بخاطر حضور چان و چانگبین بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد و بعد از سلام کردن به اون دوتا دوباره سر جاش نشست که صدای جونگین و بقیه درامد
جو_ پس ما چی؟
جی_غذام از شماها مهمتره
چشم‌های همشون از این اشتیاق و سرعت و ولع جیسونگ برای دوکبوکی گرد شده بود
یونجون_ هیونگ دستپختت معجزه میکنه؟
بعد بدو بدو سمت دوکبوکی روی میز رفت و خواست بخوره که جیسونگ سریع روی دستش زد و تمام دوکبوکی هارو توی بغل گرفت
جی_ دست بزنی جیغ میزنم همش باید بره توی معده خودم
همه متعجب مونده بودن و خندشون گرفته بود، به جز مینهو که میدونست قضیه از چه قراره
لبخند زد و همه رو دعوت به نشستن روی میز دوازده نفرشون کرد
می_ بشینید براتون درست کنم ، اون برای جیسونگه
جیسونگ با دهن پر شروع به صحبت کرد
جی_ دوکبوکی براشون درست نکن یه چیز دیگه درست کن
جونگین ریز سمت سه پسری که کنارش نشسته بودن خم شد و گفت
جو_ فکر کنم بعضی ها عاشق شدن
ته‌هیون و کای و فلیکس هم در جواب جونگین سرشون رو تکون داد و رو رفتار مینهو و جیسونگ زوم شدن
نگاه های گاه و بیگاه مینهو و جیسونگ که زیرزیرکی بودن مثلا پنهونکی کامل نشون میداد که چه حسی دارن
مینهو شروع به درست کردن گوشت خوک کرد که صدای چان کنار گوشش بلند شد
چان_ سونگمین و سوبین هم الان میان رفتن خوراکی بخرن
مینهو سمت چان که کنارش ایستاده بود برگشت و ابرویی بالا انداخت
می_پس این قیافه اخمو برای همینه ، اخیییی حسودیت شده که با تو نرفته؟
چان چپ چپی به مینهو نگاه کرد
چان_ تو دیگه نباید این رو بگی که ، شنیدم بعضیا کلاس آشپزی گذاشتن
مینهو به پشت برگشت و نگاه تیزی به فلیکس انداخت که چشمای فلیکس رو گرد کرد و اروم لب زد
می_ لی فلیکس خفت میکنم
فلیکس فهمیده بود که چان لو داده برای همین نیشش رو باز کرد
چان_ هوی دونسنگم رو تهدید نکن
می_اییی، تا چند روز پیش که رفیق شش سونگمین بودم عزیز دلت بودم حالا که سونگمین نیست ...
هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای زنگ در امد و ابروهای مینهو با شیطنت بالا پرید و ناخودآگاه صداش کمی بالا رفت
می_ امد
و با سرعت سمت در رفته بود
واقعا دلش برای سونگمین تنگ شده بود، بالاخره اون تمام روز به مینهو چسبیده بود پس طبیعی بود دلتنگی براش  و در این بین فقط نگاه متعجب جیسونگ بخاطر ذوق مینهو بود
جی_ دیگه کی مونده؟
یو_سوبین و سونگمین
جی _ سونگمین؟ اون کیه دیگه؟
و قبل از اینکه کسی جوابش رو بده پسری رو دید که به محض باز شدن در توی بغل مینهو پرید و مینهویی که با لبخند دستش رو دور پسر حلقه کرد و از زمین بلندش کرد
سو_ هیونگگگگگ دلم برات تنگ شده بود
بعد از گفتن این حرف از بغل مینهو بیرون امد و صورت مینهو رو تو دست گرفت و اینور اونور کرد
سو_ وایییی چقدر اوپا شدی
جیسونگ قوطی نوشابه رو برداشت و یک نفس بدون برداشتن نگاهش از اون دو نفر سر کشید و بعد محکم فشارش داد و مچالش کرد که نگاهش به نگاه فلیکس و جونگین و ته‌هیون و کای افتاد که با ابروی بالا رفته بهش نگاه میکردن
عصبی سرش رو به معنی چیه تکون داد که هر چهار پسر همزمان شونه ای بالا انداختن
سونگمین دوباره ولی اینبار اروم تر مینهو رو بغل کرد
سو_ خودم نفهمیده بودم ولی دلم برات تنگ شده بودا ، البته نبودی خیلی خوش میگذشت همه کاره خودم بودم ،هر کس میخواست مخالفت کنه تهدید به اخراج میکردم ،کلی خوش‌گذشت بهم ولی خب دلم برای شیرینی‌هات و آشپزی کردن باهات تنگ شده
مینهو محکم توی کمر سونگمین کوبید
می_ خجالت بکش پسر خودت رو جمع کن یه جوری چسبیدی بهم انگار دوست پسرت رو بعد یه ماه دیدی
قصدش از این حرف این بوده که حسودی چان و جیسونگ رو کم کنه و تا حد خیلی خیلی کمی موفق شد شاید مقدار حسودی اون دو نفر رو از ده به نه رسونده بود
سونگمین جدا شد و سمت جیسونگ برگشت و لبخند ارومی زد و احترام گذاشت و سلام کرد
ولی هیچ جوابی دریافت نکرد به جز نگاه عصبانی و خشن جیسونگ
این بود دوست مهربون فلیکس که همیشه ازش تعریف میکرد ؟
توی ذوقش خورده بود
اروم به صندلی ها نگاه کرد، تاحالا انقدر با خانواده سلطنتی صمیمی نبود که بخواد پیششون بشینه
فلیکس انگار دو به شک بودن سونگمین رو فهمید پس لبخند زد و صندلی کنارش رو کشید
فل_ سونگمینی بیا اینجا جای هیونجین بشین
بعد خطاب به هیونجین که گفت
فل_ بیا جای من بشین من اینجا بشینم که سونگمین بین من و چانی بشینه
هیونجین حرف گوش کن بلند شد و جای فلیکس نشست و فلیکس هم صندلی کنارش نشست و سونگمین هم جای هیونجین نشست
چان لبخند زد و کمی سمت سونگمین خم شد
چان_ راحت باش ، ببین مینهو و سوبین هم راحتن ، اینجا قصر نیست
سونگمین نگاهش رو به سوبین که بین یونجون و جیسونگ نشسته بود داد و لبخند زد
مینهو با دیدن نگاه غضب‌ناک جیسونگ به سونگمین و کلافگی سونگمین، بعد از گذاشتن غذا ها روی میز ،روی تک صندلی خالی سر میز یعنی بین چان و جیسونگ نشست و اروم دستش رو روی پاهای جیسونگ گذاشت و توجهش رو به خودش جلب کرد
می_ بفرمایید بخورید
بعد صداش رو پایین اورد و جوری که فقط جیسونگ بشنوه گفت
می_ چرا نمیخوری عزیزم؟ یخ کرد
جیسونگ لبخند زد و و دوباره مشغول خوردن شد، همون عزیزم گفتن مینهو باعث شده بود اینبار از ۹ به ۶ برسه

_________________

همه توی پذیرایی نشسته بودن و مشغول انتخاب فیلم بودن و مینهو مشغول ظرف شستن و جیسونگ هم مشغول جمع کردن میز بود
هرچقدر بقیه خواستن کمک کنن هیچ کدوم نزاشتن و گفتن خودشون انجام میدن
البته بماند که یونجون و بقیه چقدر مینهو رو بخاطر اینکه تربیتی که مادرشون نتونسته بود انجام بده رو انجام داده تشویقش کردن و از جیسونگ کتک خوردن
مینهو برگشت و به جیسونگ که بهش نگاه نمیکرد نگاهی انداخت و دوباره مشغول شستن ظرف ها شد
می_ سنجابک ازم ناراحتی؟
جی_ نه
می_ ولی ناراحتی احساس میکنم
جیسونگ عصبی برگشت و دستاش رو به کمرش زد
جی_ دقیقا چرا باید ازت ناراحت باشم؟ مگه دوست‌پسرمی که از اینکه یه نفر دیگه رو بغل کردی یا براش شیرینی پختی یا باهاش اشپزی کردی ناراحت شده باشم
خندش گرفته بود از اینکه جیسونگ انقدر حسود بود و دقیقا دلیل ناراحتیش رو داشت میگفت درحالی که گفته بود ناراحت نیست
اب رو بست و دست‌هاش رو خشک کرد و سمت جیسونگ برگشت و با خنده بغلش کرد
جیسونگ چشماش درشت شد
جی_ نچ مینهو ولم کن الان یکی میبینه
سعی میکرد دست مینهو رو از دورش باز کنه ولی نمیتونست، کلافه دست از تقلا کردن کشید و شاکی توی چشم‌های مینهو خیره شد
مینهو خیلی سریع خم شد و چند بار پشت سرهم و کوتاه لب‌های جیسونگ رو بوسید
پوفی کشید و مینهو رو به عقب هل داد
می_ این مزاحم ها امدن نزاشتن من درخواستم رو بگم اخه
جیسونگ عصبانیتش یادش رفت و به مینهو خیره شد
می_ تا یه مزاحم دیگه نیومده میخوام بگم، جیسونگ دوست پسرم شو تا حق ناراحتی داشته باشی
بزرگ شدن چشم‌های جیسونگ همزمان شد با صدای افتادن لیوان و "هی"گفتن کسی

Prince's special flavorWhere stories live. Discover now