دلش میخواست برگرده و قیافه مینهو رو ببینه ولی خودش رو کنترل کرددر رو باز کرد و دست تو دست اون وو وارد باغ شد
چا_راستش حتی فکر نمیکردم که روزی بتونم با شما قدم بزنم
جیسونگ احساس میکرد که زیاد داره به این پسر فرصت خیالبافی میده پس باید برطرفش میکرد
جی_من مشکلی با قدم زدن ندارم در هر صورت اگر کسی ازم میخواست قبول میکردم ، شماهم برام مثل چانگبین هستین
اون وو کمی تو ذوقش خورده بود ولی قرار نبود کم بیاره
ایستاد و با کشید دست جیسونگ باعث شد جیسونگ توی بغلش بیوفته
چا_این حرفتون رو نشنیده میگیرم پرنس و پای این میزارم که از احساسم نسبت به خودتون ناآگاه بودید
جیسونگ اب دهنش رو قورت داد و سعی کرد با گذاشتن دستش رو قفسه سینه اون وو ازش فاصله بگیره ولی زور اون کجا و زور اون وو کجا
چا_ خوشحال میشم اگر احساساتم رو قبول کنید
جی_ خب ولیعهد راستش من...
می_ ولیعهد اون وو گویا توی سالن دنبالتون میگشتن
جیسونگ با شنیدن صدای خشدار مینهو ناخودآگاه با تمام زورش اونوو رو به عقب هول داد و ازش جدا شد و به مینهو نگاه کرد
انقدر حواسش به عصبانیت مینهو و رگ های بیرون زده گردن و شقیقش بود که نفهمید اونوو کی رفت و وقتی به خودش امد که چشم های قرمز مینهو روش خیره بود و با عصبانیت داشت سمتش میومد
با بهت و ترس عقب عقب رفت ولی مینهو خیلی سریع و محکم بازوش رو توی دستش گرفت
می_قدم زدن خوش گذشت شاهزاده؟
جی_ای...ای مينهو دستم..
مینهو بخاطر اشک های جمع شده تو چشمهای جیسونگ کمی فشار دستش رو کم کرد ولی نه در حدی که جیسونگ دردی احساس نکنه
دستش رو همراه خودش کشید و از در پنهون پشت قصر که به اتاق خودش و فلیکس راه داشت وارد اتاقش شد
سونگمین هم که داشت دنبال مینهو میگشت بی خبر از همه چیز در اصلی اتاق رو همزمان با مینهو باز کرد
مینهو خیلی سریع و با عصبانیت جیسونگ رو روی تختش هول داد و رو به سونگمین کرد
می_برو بیرون...سریع..
سونگمین نگران نگاهی به جیسونگ انداخت و بعد به مینهو نگاه کرد
با مینهو بزرگ شده بود و این پسر ۲۰ سال برادرش بود و میدونست عصبانی که میشه هیچ کس رو نمیشناسه و حتی بعد از تموم شدن عصبانیتش خیلی چیز هارو یادش نمیاد
سو_لینو...
مینهو بدون اینکه اجازه بده حرف سونگمین تموم بشه بازوش رو گرفت و در اتاق رو باز کرد و سونگمین رو بیرون انداخت
YOU ARE READING
Prince's special flavor
Historical Fictionکاپل اصلی:مینسونگ کاپل فرعی:چانمین، هیونلیکس،یونبین،تهگیو ژانر: اسمات🔞،رمانتیک، کمدی خلاصه: قصه از اونجایی شروع میشه که شاهزاده شیطون و لجباز ما بخاطر بیماری که گیرش افتاده مجبور میشه باآشپز سلطنتی جذاب و باهوش به دور از تمام قوانین سلطنتی هم خونه...