PT:27

347 43 12
                                    

"ده دقیقه وقت دارید این سه مسئله رو حل کنید."

مرد بعد از نوشتن سه مسئلهٔ ریاضی روی تخته، با صدایی رسا به دانش آموزانش اطلاع داد و بعد پشت میز همیشگیش جای گرفت.
جونگکوک نگاهش رو از تخته گرفت و نیم‌نگاه کوتاهی به یونگی که شروع به حل‌کردن مسئله‌ها کرده بود، انداخت.
هنری، ویلیام، جری، آنا و... تمام دوست‌هاش درگیر حل‌کردن مسئله بودند و جونگکوک و حالت چهره‌اش هم طوری به‌نظر می‌رسید که انگار اون هم مثل باقی دانش آموزها درگیر حل‌کردن مسائل ریاضیه؛ اما چیزی که جونگکوک توی اون لحظه درگیرش بود، تهیونگی بود که بعد از روز گذشته به مدرسه نیومده بود!
بعد از این‌که جونگکوک اون کلمات بی‌رحمانه رو به پسر بزرگ‌تر گفت، تهیونگ سرویس بهداشتی رو ترک کرد و جونگکوک از دیروز تا الان تهیونگ رو توی مدرسه ندیده بود.
نمی‌خواست سؤالی راجع‌به نبودش از کسی بپرسه؛ پس ترجیح داد نگاه خیره‌اش به میز خالی تهیونگ که آخر کلاس داشت رو بگیره و روی مسئله‌های ریاضی حل کنه.

"حل کردم."

به‌محض گرفتن نگاهش از میز تهیونگ، صدای رسای جاش که معلم رو خطاب کرده بود به‌گوش رسید.
اخمی بین ابروهاش نشست و نگاهش رو به ساعت داد تا متوجه بشه پسر در عرض چند دقیقه تونسته سه تا مسئله رو حل کنه.
شش دقیقه؟ و جونگکوک تمام این شش دقیقه رو خیره به میز خالی تهیونگ بود؟

"لعنت بهش..."

بی‌صدا لب زد و همون‌طور که اخم بین ابروهاش رو پررنگ‌تر می‌کرد، بی‌توجه به نگاه خیره و تمسخرآمیز جاش روی خودش، سعی کرد روی حل مسئله‌ها تمرکز کنه.

****

روز قبل گذشته بود و حالا تمامی دانش آموزهای کلاس توی زمین فوتبال مدرسه وجود داشتند و برای بازی با تیم عقاب سیاه بدنشون رو گرم و آماده می‌کردند.
جونگکوک در حالی‌که به‌خاطر نرمش‌های مختلف به نفس‌نفس افتاده بود، نگاهش رو با امیدواری بین بازیکن‌ها چرخوند؛ بلکه بتونه تهیونگ رو امروز توی مدرسه ببینه.

"دنبال کسی می‌گردی؟"

جاش که قدم‌های بلندش رو به‌سمت کاپیتان تیمشون برمی‌داشت، با پوزخند گوشهٔ لبش و لحن همیشگیش که روی مخ جونگکوک بود پرسید.
جونگکوک بدون نگاه به جاش؛ در حالی‌که هنوز هم مردمک‌هاش رو بین افراد می‌چرخوند و دستش رو کش می‌داد تا عضلاتش گرم بشه، جواب داد.

"بگردم هم به تو ربطی نداره."

لحنش سرد بود و همین باعث شد جاش لحظه‌ای مکث و توی جواب‌دادن به پسر تردید کنه.

"کاپیتان دراگون."

صدای بلند و رسای مربی که جونگکوک رو صدا زده بود شنیده شد. جونگکوک دست از کش‌دادن بدنش کشید و به‌طرف مربی که گوشه‌ای از زمین ایستاده بود، قدم برداشت.

My BoyWhere stories live. Discover now