تکابرویی بالا انداخت و به صورت ناخودآگاه نیشخند محوی روی لبهاش قرار گرفت.
خودکارش رو برداشت و در جواب جونگکوک روی کاغد پاره شده نوشت.«امتحان ریاضی بعد از اردوئه.»
و بعد برگه رو مقابل جونگکوک روی کتاب روانشناسیش گذاشت. جونگکوک که مدتی میشد به خانم هادسون نگاه میکرد تا کسی متوجهٔ رد و بدلشدن نامههای بینشون نشه، سرش رو پایین انداخت و جملهٔ انگلیسی روی کاغذ رو خوند.
نوک زبونش رو به پیرسینگ گوشهٔ لبش کشید و بعد از نوشتن کلمات ذهنش، کاغذ رو مقابل تهیونگ قرار داد.«درسته، من باهات میام و تو مجبور میشی نمرهٔ بالایی بگیری!"
تهیونگ با خوندن حرف جونگکوک آروم خندید و همونطور که سرش رو میچرخوند تا به نیمرخ پسر نگاه کنه، زمزمه کرد.
"با سیاست رفتار کردنت هم خوشگله، پسرم."
جونگکوک با شنیدن کلمات تهیونگ که با لحنی نرم و صدایی آروم بیان میشدند، احساس کرد ضربان قلبش بهصورت ناخودآگاه بالا رفته و گرمی عجیبی رو روی گونههاش احساس میکنه.
سرش رو چرخوند و نگاهش رو قفل نگاه نرم و پر از احساس تهیونگ کرد."انقدر باهام لاس نزن."
حرفش رو با صدایی آروم بیان کرد تا هنوز هم اجازه نده کسی متوجهٔ جو بینشون بشه. تهیونگ لبخند روی لبهاش رو پررنگتر و عمیقتر کرد و در حالیکه دست راستش رو روی شقیقهاش قرار میداد تا سرش رو بهش تکیه بده، دست چپش رو جلو برد تا روی پای جونگکوک بذاره.
درست زمانی که بین لبهای باریکش فاصله انداخت تا جواب پسر کوچکتر رو بده و فاصلهٔ کمی تا رسیدن دستش به پای جونگکوک مونده بود، صدای زنگ پایان کلاس به گوش رسید."خسته نباشید."
صدای رسای همیشگی خانم هادسون به گوش رسید و بعد صدای همهمهٔ دانش آموزهای کلاس.
تهیونگ نگاهش رو با بیمیلی از جونگکوک گرفت و دستش رو عقب کشید تا کسی اونها رو توی این وضعیت نبینه.
نگاهش رو به توماس و آنتونی که بهش اشاره میزدند دوخت و بعد از روی صندلیش بلند شد. تن صداش رو دوباره پایین آورد و خیره به جونگکوک، لب زد."شرط قبوله."
و بعد همراه توماس و آنتونی از کلاس خارج شد.
دقایقی بعد همراه با دو پسر وارد سرویس بهداشتی شدند. قصد داشتند حداقل یک نخ سیگار بکشند؛ اما چندین پسر دیگه توی سرویس بهداشتی بودند که مانع قصدشون میشدند."هی کیم، میدونم داری پنهانش میکنی. بالأخره مخ جئون رو زدی؟"
آنتونی در حالیکه مقابل تهیونگ با فاصله قرار میگرفت، بعد از چسپوندن کمرش به دیوار پشت سرش پرسید.
توماس با فاصلهٔ نسبتاً کمی کنار آنتونی قرار گرفت؛ اما به دیوار تکیه نداد.
نگاهش رو به تهیونگ داد و بدون تغییر توی چهرهٔ همیشه آرومش، صدای پسرونهای که روزبهروز بمتر میشد رو به گوش رسوند.
YOU ARE READING
My Boy
Non-Fictionتهیونگ کیم، تازه وارد دبیرستان تاونسند هریس ایالات متحده، فکرش رو نمیکرد پسری که توی پیست مسابقه شکستش داده یکی از دانشآموزهای اون مدرسه باشه. جونگکوک، پسری که سخت به دست میاومد و تهیونگ پسر شر و دردسرسازی بود که به هر قیمتی اون پسر خوشگل که از...