ووت و کامنت فراموش نشه💛
کش و قوسی به بدنش داد و خمیازه ای کشید...
کی خوابش برده بود؟
باورش نمیشد اینقدر راحت خوابیده بود!
روی تخت نشست و نگاهی به دور و برش کرد...پس شب و خونه جونگکوک مونده بود؟
نگاهی به پایین تخت کرد و جونگکوک و دید که روی تشک خوابیده؟
سمتش خم شد که همین باعث شد از روی پتو لیز بخوره و بیوفته روی جونگکوک!
و درست همون موقع بود که آخ جونگکوک بلند شد!
•••
جین با شنیدن صدای بلند از اتاق برادرش سمت اتاق رفت و در و باز کرد و با صحنه ای که دیده بود گونه هاش سرخ شد و به دیوار تکیه داد!ابروهاش و بالا و پایین داد:
:مزاحمتون شدم؟
جین گفت و محو تماشای برادرش شد!
تهیونگ توی بغل جونگکوک نشسته بود یقه گشاد تیشرت باعث شده بود شونه اش دیده بشه و جونگکوک با گونه های سرخ شده سعی داشت تهیونگ و از روش بلند کنه!
_اونجوری که فکر میکنی نیست!
جونگکوک گفت و تهیونگ از تعجب سرش و کج کرد.
اون دوتا برادر راجب چی حرف میزدن؟
•••
صبح خانم جئون کلی خوراکی و صبحونه برای تهیونگ آماده کرده بود و چند تایی هم داخل ظرف گذاشته بود تا تهیونگ با خودش به خونه ببره و بخوره!
تهیونگ لباسش و پوشید تا همراه با جونگکوک و برادرش یعنی جین برگرده خونه...
تهیونگ بعد از خدافظی و کلی تشکر از خانم جئون سوار ماشین شد و آدرس و برای جین گفت.
•••
از ماشین پیاده شده و چند متر جلو تر رفت...به جین گفت که کمی عقب تر ماشین و پارک کنه تا پدرش متوجه نشه.
درست زمانی که کلید و توی در چرخوند در باز شد و مرد عصبانی شروع کرد به داد کشیدن.
:تا الان کجا بودی؟کدوم گوری شب خوابیده بود؟حالا دیگه شبا خونه نمیای ها؟
مرد دستش و بلند کرد و سیلی محکمی به گونه برادرزاده اش زد!
تهیونگ ساکت بود...حرفی برای گفتن نداشت...
درست وقتی که منتظر سیلی دوم بود دست مرد نگه داشته شده بود و رایحه خنک و آرامش بخشی ریه هاش و پر کرد!
:اقای کیم این رفتار اونم وسط کوچه کار درستی نیست!
تهیونگ با شنیدن صدای جین نفس عمیقی کشید و سرش و بالا آورد و درست همون لحظه بود که دستش کشیده شد و داخل خونه پرت شد!
VOCÊ ESTÁ LENDO
unfamiliar feeling||Kookv
Fanficunfamiliar feeling احساسات نا آشنا کیم تهیونگ پسریه که از وقتی به دنیا میاد بد شانسه! از همه لحاظ...به خصوص خانواده... هیچ وقت فکر نمیکر امگا بودنش باعث بشه اینقدر توی زندگیش عذاب بکشه! اما یک روز اتفاقی به یکی از همکلاسی هاش برخورد میکنه که بر خلاف...