Part 1

1.1K 159 33
                                    


از پنجره نگاهی به بیرون کرد...هوا هنوز تاریک بود و خونه ساکت بود...این یعنی اون مرد خواب بود!

کوله اش و بست و یونیفورم مدرسه اش و پوشید و سمت آیینه رفت و نگاهی به صورتش کرد...

اهی کشید و ماسک جدیدی از داخل کشو برداشت و از اتاق بیرون رفت.

نگاهی به اتاق مرد کرد و وقتی دید خوابه نفسش و توی سینه حبس کرد و سمت در درفت و از خونه خارج شد!

•••

دم در مدرسه نشست و با چکیدن قطره آب روی دستش سرش و بالا گرفت...

هوا ابری بود...

اهی کشید چشم هاش و بست...میتونست چند دقیقه ای تا شروع مدرسه بخوابه؟

با حس لگد خوردن به بدنش چشم هاش و باز کرد...دوباره قرار بود کتک بخوره؟

ناخودآگاه دستاش و روی گوشش گذاشت تا فحش هایی که پدرش بهش میداد و نشنوه!از ترس چشم هاش و محکم روی هم فشرد اما با قرار گرفتن دست های گرمی روی دستش چشماش و باز کرد و نگاهی به فرد رو به روش کرد.

_هی پسر حالت خوبه؟

:ببخشید که بهت لگد زدم فقط میخواستم بیدارت کنم!

پسری که موهای بلند تری داشت گفت...

تهیونگ گیج به دوتا پسر رو به روش نگاه کرد و سریع از جاش بلند شد و سمت کلاسش دوید!

:هی اون چش بود؟

پسری که روی زمین زانو زده بود از جاش بلند شد‌ و نگاهی به کوله پسر که جا مونده بود کرد و برش داشت.

_نمیدونم...

:به نظرت امگا بود؟خوش بو بود؟

پسر سرش و به دو طرف تکون داد...

_نمیدونم...

•••

داخل سلف مدرسه ایستاده بود و دنبال پسری که صبح دیده بود میگشت...

:جونگکوک؟منتظر کسی هستی؟

با دیدن جیمین سرش و به دوطرف تکون داد.

_نه..چیز خاصی نیست یونگی هیونگ منتظرت بود!

جیمین بعد از دیدن یونگی که براشون جا نگهداشته بود سری تکون داد و سمتش رفت..

جونگکوک با دیدن پسر مورد نظرش سمتش دوید.

_هی...دنبالت بودم!بخاطر رفتار دوستم سر صبح معذرت میخوام...فکر کنم این کیف توعه...

تهیونگ با دیدن کیفش دستش و دراز کرد تا بگیرش اما جونگکوک کیف و عقب برد!

تهیونگ سرش و بالا برد و به چشم های پسر رو به روش نگاه کرد!

جونگکوک با دیدن چشم کبود پسر اخمی کرد و بدنش کمی سست شد!

تهیونگ کیفش و از پسر گرفت و سمت نیمکت خالی رفت و روی اون نشست.

unfamiliar feeling||KookvDove le storie prendono vita. Scoprilo ora