part 3

147 27 9
                                    

تهیونگ این پارت تو کاوره :)))

________

روز نامزدی جین و نامجون♡

سالن پر از همهمه و شلوغی مهمونایی بود که برای تبریک گفتن به خانواده ی دوک اومده بودن
از مارکیز گرفته تا بارون و بارونس به اون مهمونی دعوت شده بودن

تهیونگ با کت شلوار مشکی طلایی که جذابیت خاصی به چهرش داده بود با مهمونای جشن خوشامد میگفت و از اون طرف دخترا و پسرای امگایی بودن ک از دیدن الفای خون خالص ضعف میرفتن

شوگا مشغول خوردن شامپاینش بود ک با ورود جیمینِ سرتاپا سفید پوش زانوهاش شل شد_ ی_یه فرشته
با چرخیدن سر دخترایی که دورش بودن فهمید که چی به زبون اورده و دوباره چهره ی سردشو به صورتش دعوت کرد

جیمین با لباس سفید ساتنش که از استین های توری و بلندی درست شده بود وارد جشن شد
نگاه خیره مهمونای سالن جشن رو روی خودش حس میکرد و استرس اور بود ولی سعی کرد با غرور خاصی قدم بزاره تا ترسش رو نشون نده

با قدم هایی که برمیداشت استین های بلندش روی زمین کشیده میشد، کنار پدر و مادرش که وسط جمعیت ایستاده بودن ایستاد
تاظیم معصومانه ای کرد و لبخندی زد_ تبریک میگم دوک و دوشس

جین از لحن پسرش ذوق زده شد و اونو محکم به اغوش کشید_ ممنون پسر دوست داشتنیم
نامجون هم به ارومی پسر امگاش رو بغل کرد و سرشو نوازش داد_ ممنون جیمین

امگا با رایحه ی ملایمی ک از خودش بروز داد از الفا و بتای زیبای امشب فاصله گرفت ولی الفاهایی که بهش خیره شده بودن زیادی تو مخ بودن پس بعد از خوشامد گویی سرسری ک به مهمونا کرد رفت گوشه ترین مکان سالن خودشو پنهان کرد

یونگی تموم مدت حواسش به اون بود ولی نمیخاست واکنشی نشون بده اون الان برادرش شده بود و باید این حس کوچیکی ک درونش جوونه زده بود رو از ریشه نابود میکرد
دستی به سر و صورتش کشید و لباس نقره ای مشکیشو مرتب کرد
آرشیدوک الفای خون خالصی که بعد از ولیعهد سلطنتی جایگاه بعدی رو داشت کنار یونگی دوست بچگیش ایستاد و لبخندی بهش زد_ سلام ارباب یونگی حالتون چطوره؟

یونگی چشمی چرخوند و نوشیدنیشو به لباش نزدیک کرد_ مسخره بازی و بزار کنار جانگ هوسوک...حوصله ی این لحن حرف زدنتو ندارم لطفا خودت باش
هوسوک لبخند دندونی زد و جلوی خندشو گرفت نباید جلوی این همه چشم حالت صمیمیشو به یونگی نشون میداد_ خودت میدونی که چشم رومون زیاده متاسفانه نمیتونم اون حالتی ک دوست داری و بهت نشون بدم
با لبخند شیطونی حرفشو تموم کرد که باعث شد یونگی چهره ی چندشی به خودش بگیره_ بس کن این حرفارو شنیدم میخای با ولیعهد نامزد کنی شایعات درسته؟

الفای خون خالص جدی شد و همین باعث شد فرومون ضعیفی با بوی زعفران و عسل فضارو پر کنه _ درسته...بنظر امپراطور اون عرضه ی چرخوندن این پادشاهی و نداره برای همین به نزدیک ترین شخصش یعنی من که قدرت کامل دارم خاست تا با ولیعهد نامزد کنیم
یونگی دم عمیقی گرفت، معنی این حرف هوسوک و میفهمید اونا میخاستن اختیارات رو از دست ولیعهد بگیرن به شاهزاده ی دوم بدن

(Royal lie /Vkook)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang