Ch 10

95 28 100
                                    

+مشکل شما دوتا چیه؟

کیونگسو که تمام مدت با حرص مچ دست راستش رو بین انگشت‌های دست چپش میفشرد گفت:

-هیچی آقای مدیر.

+یعنی چی هیچی؟

مدیر مدرسه با عصبانیت پرسید.

-مشکلی با هم نداریم.

+این اولین دفعه نیست که دعوا کردنتونو باهم دیدم بیون کیونگسو! تهدیدت کرده؟ یا نکنه تو اونی هستی که داری اذیتش میکنی؟

-چی؟ نه. اینطور نیست آقا.

+پس چی؟ ببین تو دانش‌آموز خوب منی.

مرد روی صندلی چرخ‌دارش نشست و در بطری آب معدنش رو باز کرد.

+همیشه نمراتت خوب بوده و سر و صدایی نداشتی.

-ممنون آقا.

کیونگسو گوشه‌ی لبش رو با استرس گاز گرفت.

+بهم بگو این چند وقت اخیر چت شده کیونگسو؟ چرا داری سال آخری با آینده‌ت بازی میکنی؟

-چیزی نشده آقا. همه‌ش سوءتفاهمه.

+بیون کیونگسو! دروغ نگو!

-دروغ نمیگم آقای مدیر. دفعه قبل هم که من و جونگین رو حین دعوا دیدن، به آقای مشاور توضیح دادیم که قضیه اونطور که به‌نظر میرسیده نبوده.

+قضیه چی بوده؟

-ما دو تا...

صدای در زدن، حرف کیونگسو رو قطع کرد.

+بیا داخل.

همون لحظه جونگین نفس نفس زنان وارد اتاق شد. تعظیم کوتاهی کرد و درحالی که روی پیشونیش قطرات عرق دیده میشدن و جلوی موهاش هم خیس بود، کنار کیونگسو ایستاد.

++خیلی ببخشید آقای مدیر، قبل از اینکه نماینده به من بگه کارم دارین، با مربی ورزش مشغول تمرین واسه مسابقات شدیم.

مرد سرش رو بالا و پایین کرد و غرق در فکر شد. کدوم یکی از اون دو نفر که واقعا به نوبه‌ی خودشون دانش‌آموزان خوبی بودن، دعوا رو شروع کرده بود؟ کدومشون داشت قلدری میکرد؟

+جونگین تو بگو قضیه چطور بوده؟ من باید به حرف کدومتون گوش بدم؟ یکیتون تو درس همیشه جزو رتبه برترا بوده و اون یکی تو ورزش و مسابقات. جفتتون پسرای خوب منین.

++چی شده قربان؟

کیونگسو بخشی از خیال ناآرومش با اومدن جونگین، راحت شده بود. میدونست که جونگین استاد دروغ‌های کاملا باورپذیره و خب... این ویژگی کمک‌کننده‌ای محسوب میشد.

+شما ساعت اول دعوا کردین؟

++ما آقا؟

جونگین جوری با تعجب به کیونگسو و بعد به مدیر مدرسه نگاه کرد که انگار نه انگار صبح دم در مدرسه همدیگه رو تهدید مرگ کرده بودن.

Genius | ChanbaekWhere stories live. Discover now