Ch 18

98 25 77
                                    

-نه مامان. گفتم که میام خونه امشب حتما.

+مطمئنی بهتر نیست بمونی اونجا؟

-آره مطمئنم. کارآگاه بیون زنگ زد و گفت که همه چیز اوکی شده. هیچ خطری نیست.

+من دلم شور میزنه جونگین.

-مامان گفتم که! خود کارآگاه گفت اشتباه شده. چیزی نیست واقعا.

+الان هنوز اونجایی؟

-آره. دوستم داره یه چیزی درست میکنه شام بخوریم.

+مگه خودتون دوتا تنهایین؟ پدر و مادرشون نیستن؟

-ندارن مامان.

زن برای چند لحظه ساکت موند.

+اوه...

-آره... میدونم.

+خب پس... عاممم...

-لازم نیست کاری بکنی. فقط شیفتتو تموم کن و برگرد خونه. من و کیونگسو و هیونگش اینجاییم و اوضاع خوبه.

+کارآگاه هم اونجاست؟

-نه یه هیونگ دیگه هم داره.

+خوبه پس. جای نگرانی نیست.

-آره نیست. فکرتو درگیر نکن خب؟ اونجا لازمت دارن.

+باشه. باشه. انقدر غر نزن. سعی کن جنتلمن باشی.

-باش... چی؟

+پسره اونجاست دیگه! الان خونه‌شی.

-پسره؟ چی... مامان!!

صدای قهقهه‌ی مادرش توی گوش جونگین پیچید.

-خیلی بدجنسی.

+تو هم دروغگویی.

-نیستم. گفتم که چیزی نیست.

+کیم جونگین من تو رو تو شکمم ساختم. منو نمیتونی گول بزنی که.

-گول نمیزنم.

+باشه باشه. برو کمک کن، بذار خانواده‌شم ازت خوششون بیاد.

-میاد. هیونگش منو خیلی دوست داره.

+آفرین پسرم خوب داری پیش میری.

-میدونی چیه؟ من دیگه نمیتونم هندلت کنم خانم کیم، خدانگهدارررر!

گوشی رو قطع کرد و بدون اینکه به جزئیات اتاق کیونگسو نگاه کنه سریع بیرون رفت. برای جونگین، قانون اول زندگیش سرک نکشیدن تو زندگی بقیه بود و خب... اتاق آدم‌ها چیزهای زیادی رو از زندگیشون لو میده.

+به مامانت خبر دادی؟

-آره. هیونگ کو؟

+اووو الان هیونگت شده؟

جونگین به کابینت تکیه داد و ابرو بالا انداختن.

-فشار بخور.

کیونگسو سرش رو با تاسف به طرفین تکون داد و روی سرخ کردن مواد ماهیتابه تمرکز کرد.

+دستشوییه.

Genius | ChanbaekWhere stories live. Discover now