Ch 13

96 26 117
                                    

+م...م...مادَ بوزو تیه؟

هیونسو درحالی که تند تند داشت پلک میزد و دستش رو ناخودآگاه مشت کرده بود پرسید.

-ماد بوزو؟ مادربزرگ، مامانِ باباست.

بکهیون با مهربونی به برادرش توضیح داد و بعد تلفظ بانمک هیونسو رو برای پدر و مادرش اجرا کرد و باعث خنده‌ی اون‌ها هم شد.

+ت...تازه دددددُنا اوم...مممده؟

-چی؟ نه. تو تازه قراره ببینیش. اون تا الان مریض بوده و نتونسته ببیندت. آره بابا؟ مادربزرگ هم مثل پدربزرگ مریض بوده؟ واسه همین با هیونسو پیشش نرفتیم؟

در جواب سوال بکهیون، پدرش فقط با حالت عجیبی سر تکون داد و از آینه‌ی وسط به اون دو نفر نگاه کرد و لبخند زد.

-اونا با من خیلی مهربون بودن هیون. ماشین کنترلی سبزه رو که زدی ترکوندیش یادته؟ برای جایزه شاگرد اول شدنم خریده بود.

هیونسو با شنیدن این جمله با شیطنت خندید.

-ای عوضی، خنده نداره. الان وقتی قلقلکت دادم میفهمی!

بکهیون شروع کرد به قلقلک دادن برادر کوچیک‌ترش تا مثلا اون رو تنبیه کنه درحالی که ته ته دلش، ترجیح میداد یه دونه بزنه پس گردن هیونسو... بهرحال اون ماشین کنترلی یکی از جدیدترین‌ها و خفن‌ترین‌های دنیا بود و هیونسو به راحتی ترکونده بودش.

++بیون بکهیون!

با صدای مادرش، بکهیون سر جاش ساکت نشست.

-ببخشید مامان.

سکوتی که برای چند دقیقه توی ماشین برقرار شده بود، باعث شد بکهیون متوجه اوضاع متشنج صندلی‌های جلو بشه. پدر و مادرش مشخصا مضطرب بودن و انگار از حرف زدن با هم دوری میکردن. برخلاف تمام دفعات دیگه، اون دو نفر آهنگ نذاشته بودن، باهم نمیخندیدن و یا حتی به هم نگاه هم نمیکردن.

+هی...یون؟

-هنوز باید رو "گ" گفتنت کار کنی کدو.

+ک...کدو.

-آره کدو.

+من؟

-آره.

هیونسو به فکر فرو رفت.

-میدونی کدو کدومه؟ اون نارنجیه ست که واسه هالووین براش قیافه ترسناک میسازن.

هیونسو خندید؛ اون ترسناک بودن رو دوست داشت چون باعث میشد بکهیون حسابی بترسه و مسخره بازی دربیاره و این میخندوندش.

-خوشحالی که ترسناکی؟

+آ..آرهههه.

+-پسرا ساکت باشید لطفا. باشه؟

خب مثل اینکه اوضاع جدا مشکوک بود... بکهیون یادش نمیومد پدرش اینجوری ازشون خواسته باشه حرف نزنن؛ اون همیشه عاشق شیطنت و بازی کردن‌های پسرهاش بود.

Genius | ChanbaekWhere stories live. Discover now