𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔

36 8 0
                                    

= اوکی بیبی

با خشمی که وجودشو در بر گرفته بود از روی تخت بلند شد و به میز بزرگ شیشه ای اتاق رسید
مشت دستاشو باز کرد و دوتا جام کریستالی روی میز رو از شراب سفید پر کرد ، با احتیاط به پشت سرش نگاه کرد ، آلفا در حال عوض کردن لباساش بود .

امگای مو طلایی پلاستیک شفافی رو‌ به آرومی از توی جیبش بیرون کشید ، کمی از پودر سفید رنگِ پلاستیک رو توی جام شراب سفیدی که برای لی سهون ریخته بود خالی کرد و زیر لب زمزمه کرد :

_ برنده ی این بازی منم آلفای احمق !

با لبخند ساختگی ای که به لب داشت به سمت لی سهون‌ رفت و جام حاوی پودر خواب آور رو روبه روش گرفت .

_ مطمئنم که از طعمش خوشت میاد

=  بتای زیبایی مثل تو من ، بیشتر از این خوشم میاد آیدن پارک .

آیدن خشمش رو کنترل کرد و دومین جام‌رو از توی سینی کریستالی برداشت و جلو برد .

_ بسلامتیِ این شب خاص

= بسلامتی دارلینگ

و صدای برخورد جام ها توی اتاق پیچید ....

در حالی که جام نوشیدنیش خالی شده بود ، زیرِ چشم به لی سهونی که به سختی پلک‌ میزد و چشماشو باز نگه داشته بود خیره شد .

_ سهون خسته ای ؟!

با شنیدن اسمش از بتای شهوت انگیز مقابلش لبخندی شیطنت آمیز زد و مچ پسر کوچکتر رو توی دستش گرفت .

= نمیدونم یهویی چرا خیلی خابم گرفته ، عجیبه !

جیمین لبخند پیروزمندانه ای زد و ادامه داد :

_ کاملا عادیه ، تدارک همچین جشن خاصی خسته کنندست .

= پس بهتره باهم بخوابیم عزیزم

_ باهم ؟!

= آره ، مشکلی داره؟

آیدن به سختی لبخند ملایمی زد و از روی تخت بلند شد

_ البته که نه ، اما قبلش باید صورتمو بشورم

= خیلی خب ، منتظرتم

امگا از روی ناچاری سرشو به نشونه ی تایید تکون داد و مچ دستشو آزاد کرد و بعد از بلند شدن از روی تخت با رد شدن از راهروی کوتاهی وارد دستشویی شد ؛ موهای بلوندشو توی مشتش فشرد و شیر آبو‌ باز کرد .

_ اون خواب آور لعنتی باید تا الان اثر میکرد پس چرا هنوز هوشیاره !؟

تقریبا ده دقیقه گذشته بود ، بیشتر از این نمیتونست اینجا بمونه و خودشو قایم کنه ؛ شیر آبو‌ بست و نفس عمیقی کشید ، از دستشویی خارج شد و از راهروی تاریک اتاق عبور کرد .

_ سهون؟!

با نشنیدن جوابی ، جلوتر رفت و با آلفایی که روی تخت به خواب رفته بود رو به رو شد ...

𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐑𝐨𝐬𝐞Место, где живут истории. Откройте их для себя