» خیلی سادست آیدن ، ما باید عروسِ اصلی رو فراری بدیم
_ عروس اصلی ؟
» همینطوره
÷ بعد از گذشت دو ساعت و خداحافظی با تهیونگ در حالی که لبخند رضایتمندی به روی لبام نقش بسته بود از کافه خارج شدم ؛ نقشه ای که با تهیونگ برنامه ریزی کرده بودیم عالی و بی نقص بود ، فقط کافی بود همه چیز رو برای جسیکا بیان کنم تا بدون هیچ مشکلی از شرِ اون آیان لعنتی و پدرش خلاص شیم .
در حالی که کمی ذهنم آروم گرفته بود سوار ماشین شدم و به سمت مرکز خریدِ جدیدی که تازه افتتاح شده رانندگی کردم تا جدیدترین گردنبندِ برند تیفانی رو که به تازگی رونمایی شده بود برای جسیکا به عنوان هدیه بخرم .∆ پرش زمانی ، سی دقیقه بعد ∆
÷ بعد از پارک کردن ماشین توی پارکِینگ سرپوشیده و اختصاصی مرکز خرید ، کلاه و ماسک مشکی رنگم رو پوشیدم تا هویتم به راحتی قابل شناسایی نباشه ؛
با رسیدن به طبقه ی اول که مختصِ انواع جواهرات و اکسسوری ها بود
نگاهی گذرا به گردنبند ها از پشت ویترین انداختم تا بالاخره گردنبندِ مورد نظرمو پیدا کردم ، واردِ جواهر فروشی بزرگی به نامِ دایموند گالری شدم .£ سلام خیلی خوش اومدید ، چطور میتونم کمکتون کنم
_ سلام اون گردنبندِ توی ویترین ، ردیف دوم ، سمت چپ شماره ی 53 رو میخواستم .
£ سلیقه ی خیلی خوبی دارید ، این از جدیدترین کالکشن برند تیفانیه که به تازگی رونمایی شده .
_ بله خبر دارم ، لطفا به بهترین شکل کادوش کنید .
÷ دخترِ بتا با خوشحالی سرشو تکون داد و با اشتیاق گردنبند رو درون جعبه ای مشکی رنگ با روبانی قرمز کادو پیچ کرد .
¥ بفرمایید
_ ممنونم
÷ بلک کارتمو به سمت دختر گرفتم و بعد از حساب کردن از مرکز خرید خارج شدم ؛ درحالی که به سمت ماشینم قدم برمی داشتم با برخود به جسم سختی کمی عقب رفتم و سرمو بالا گرفتم .
¶ بتا کوچولویی مثل تو تنهایی اینجا چیکار میکنه؟
دو پسر آلفای مقابلش با صدای بلند خندیدن و نزدیک تر رفتن .
_ زودتر از جلوی چشمام گمشین آشغالا
× اوه زیادی تند نمیری بیبی بوی؟! حرفات با جسم ظریف و شکننده ات ذره ای همخونی نداره ؛ اما بدون شک میتونی خیلی به ما حال بدی ، قول میدم خوش بگذره نظرت چیه ؟!
÷ با اسیر شدن مچ دستش به دور انگشت های یکی از آلفاهای عوضی مقابلش با عصبانیت دست دیگشو به زیر لباسش برد و کلتِ مشکی رنگش رو بیرون کشید و با دسته ی اسلحه ضربه ای محکم به دست آلفایِ مقابلش زد .
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐑𝐨𝐬𝐞
Fiksi Penggemar╾┄┄∴ 𝕎𝕚𝕝𝕕 ℝ𝕠𝕤𝕖 ✣┄┄╼ آیدن پارک ، وارث بزرگ خانواده پارک که برخلاف میل پدرش علاقه ای به ادامه ی بیشتر جنایات کثیف اون رو نداره ، یه راز بزرگ داره؛ اون یه امگاست! اما حقیقت دیر یا زود فاش میشه . کی میدونه آیدن قراره تا کجا برای مخفی کردن رازش...