نیکولاس برای اینکه به جیک بفهمونه جایگاهش چیه به خوبی ازش پذیرایی کرده بود اونم با مشت و گلد هایی که اسمش رو مبارزه نامیده بود نه تنبیه بعد از سرپیچی !
اما شاید چیزی رو این وسط به فراموشی سپرده بود. جیک زیر دست رئیسشون تعلیم می دید این یعنی حق تعرض اضافه به حریم آموزشی کسی که جرعت ندارن حتی اسمشو به زبون بیارن نداشتن.
نیکی شاید تازه وارد بود اما تمام این قانون ها رو یکی یکی خونده بود توی حافظش پین کرده بود.
'ریزترین نقطه درون Lcs به سنتر مربوطه پس سعی نکنید با نادیده گرفتن اتفاق های کوچیک وجود خودتون رو بالاتر از دستوراتش بدونین!'
دقیقا همچین جمله ای که جی بار ها بارها تذکر داده بود بهشون
پس حالا نیکی با اخم های توهم به نیکولاسی که انگار هیچ اتفاقی نیافته خیره بود.
یک چیز این وسط واقعا درست نبودپس با صدایی که تلاش میکرد به میزی که نیکولاس و تهیون در حال نگاه کردن به مضنون های جدید پرونده بودن نرسه کنار بومگیو پچ زد
_بنظرت قرار نیست برای کاری که نیکولاس کرده توبیخ بشیم؟
بومگیو کمی به فکر فرو رفت همون طور که قلم اکتیو استایلز رو توی دستش میچرخوند جواب نیکی رو هم داد
_راستش منم ذهنم درگیر اینه بعدشم قرار نیست توبیخ بشیم!
_منظورت چیه؟
_کسی که باید توبیخ بشه نیکولاس نه من و تو، درضمن اولین بارم نیست که
یک جاسوس در حال آموزش آنقدر بد توی مبارزه از رئیسش ببازه. تازه یه چیزایی رو هنوز نمی دونی_چیو نمی دونم؟.
_توی چندین سالی که اینجام کلی از جاسوس ها خودکشی میکنن. چون یا توی مأموريت شکست خوردن یا نتوستن فضای اینجا رو تحمل کنن
حتی عین مبارزه جونش از دست رفته
پس این چیز زیاد بزرگی نیست که نگرانش باشیمبومگیو خیلی عادی میگفت اما هنوز برای نیکی عادی نبود.
_اما بنظرم جیک یک جاسوس عادی نیست!
بومگیو خندید
_خب منم می دونم عادی نیست اون کسیه که تحت نظر سنتر شاید خودش ندونه ولی این یعنی مثل ما ها نیست و حتما جایگاه متفاوتی داره
از اونجایی که انگار از قبل هیسونگم میشناستس.بومگیو هنوزم منظور نیکی رو درست نمیفهمید و فکر میکرد چون فقط هیسونگ میشناستش برای جیک تفاوت قائل میشن.
_بیا الکی فکرتو درگیر نکن این قسمت از پروژه رو بررسی ک....
بومگیو داشت حرف میزد که با صدای باز شدن تیک در اتاق روم روک و دیدن رئیسش اونم با اون با چهره درهم فهمید که شاید حق با نیکی باشه که هیچ بدتر از اونم قرار سرشون بیاد!
ESTÁS LEYENDO
silent Scream_ فریاد خاموش
FanficCouple : jakehoon _ جیکهون _sungjake_heesun_ jaywon این سوختن میپرستم وقتی جهنم تویی.! نفس هایی که خواستنش رو فریاد میکشید باید درون هیاهو قلبش گم میشد تا این درد رو برای همیشه دفن میکرد. اما هر دو نمی دانستن چقدر برای هم بی تابن، این نداستن همان...