part six

39 6 0
                                    

↷✦; w e l c o m e ❞

𝐍𝐨𝐰 𝐥𝐨𝐚𝐝𝐢𝐧𝐠. . .

𝓝𝓪𝓶𝓮 𝓸𝓯 𝓹𝓪𝓻𝓽: "کلاس تغییر شکل...؟•||"

𝓦𝓻𝓲𝓽𝓲𝓷𝓰: "ایموگی~||"

𝓔𝓭𝓲𝓽𝓸𝓻:"  ایموگی➷-"

↠ⁿᵉˣᵗ ˢᵒⁿᵍ ↺ ʳᵉᵖᵉᵃᵗ ⊜ ᵖᵃᵘˢᵉ

↻ ◁ II ▷ ↺

هری با صدای زنگ ساعت که مادرش-لیلی اوانز- برایش خریده بود، بیدار شد.با عصبانیت مشتی به ساعت زد که باعث شد، دستش درد بگیرد.ناله‌ای ارام از لبانش خارج شد؛ ساعت را  به گوشه‌ای پرت کرد.صدای برخورد ساعت به دیوار و فرود آمدن آن به سوی زمین را شنید. ناله‌ی دیگری از روی عصبانیت کرد. دوست نداشت الآن بیدار شود. سپس متوجه مالفوی شد؛مالفوی که ردایش را به تن می‌کرد، متعجب به هری پاتر مشهور خیره شده بود.

مالفوی با همان قیافه‌ی برق گرفته‌اش به هری گفت: «پاتح...چقدر وحشی‌ای!»

هری سرش را خاراند.موهایش مثل همیشه تبدیل به جنگل آمازون شده بود؛به سمت حمام رفت و صورتش را شست.احساس بدی پیدا می کرد وقتی به صورتش خودش در آینه خیره میشد. وقتی از حمام بیرون آمد، شانه اش را برداشت و جلوی اینه ایستاد.

خیلی سعی کرد که موهایش را شانه کند، اما هر یک میلی متری که شانه حرکت میکرد به گره ای برخورد میکرد؛ درنتیجه متوجه شد که اگر به این روند ادامه دهد،شانه اش میشکند و مغزش از جای در خواهد آمد. اکنون شانه اش از موهایش در نمی آمد.این چه وضعیتی بود؟

هری تقلا میکرد اما شانه به موهایش چسبیده بود؛ ناگهان دستی را حس کرد که دستش را کنار میزند.مالفوی وردی را زیر لب زمزمه کرد و سپس شانه را به راحتی از موهای هری جدا کرد.

 دراکو نگاه تحقیر آمیزی به هری انداخت و گفت:«پاتح، یادت رفته تو یه جادوگری؟»هری چیزی نگفت. از این مدل نگاه های مالفوی به شدت متنفر بود. از این متنفر بود که او فکر می کرد از هری برتر است! 

دراکو برعکس چیزی که هری انتظار داشت، شروع به شانه زدن موهای بهم ریخته ی هری کرد. تقریبا نزدیک بود مغز هری در آید اما خب اینگونه نشد. 

دراکو به موهای هری با رضایت نگاه کرد. سپس بدون هیچ گونه حرفی کیفش را برداشت و رفت.

─── ・ 。゚★: *.✦ .* :★. ───

هری غذایش را خورد و به سمت کلاس تغییر شکل حرکت کرد.غذای آن روزِ هری، ژامبون به همراه تخم مرغ اضافی بود. البته هری به غیر از آن، چند شیرینی کوچک هم برداشت با این حال میدانست که کمی بدغذا بنظر می رسد. 

وقتی به سمت کلاس تغییر شکل میرفت، هرماینی گرنجر را دید که در کنار رون ویزلی حرکت میکرد و به او چیزهایی میگفت.بنظر هری درباره ی درس ورد ها حرف میزدند. درست مثل اغلب موارد~

Save me~DrarryWhere stories live. Discover now