هیسونگ همراه سونگهون به سمت دفتر معلما میرفت و به پشت سر اون پسر نگاه میکرد و تو فکر رفته بود.
اون از ادمای پولداری که مغرور رفتار میکردن خوشش نمیومد و سونگهون یه مثال کامل از این ادما بود ولی به طرز عجیبی هیسونگ دلش میخواست با اون پسر آشنا شه، حتی نمیدونست چرا و واقعا دلش میخواست بدونه، بیشتر از این فکر نکرد وقتی به دفتر رسیدن و وارد شدن.
معاونشون بهشون راجب یه مسابقه توضیح داد، این مسابقه بین بزرگترین و بهترین مدرسه های سئول بود و اون دوتا باید باهم همکاری میکردن و یه پروژه علمی اماده میکردن؛ اگه برنده میشدن جایزه ی خوبی هم گیرشون میومد. هیسونگ با شنیدن مبلغ جایزه چشماش برق زد و لبخند مصممی زد، اون از پول بدش نمیومد و مثل سونگهونم نبود که بهش نیاز نداشته باشه، همچنین اعتماد بنفس برنده شدن هم داشت، هر چی نباشه اون هر جا رفته بهترین بوده و هیچوقت به کسی نباخته. با این حال همکار جدیدش زودتر به حرف اومد.
-نگران نباشید آقای لی. بهترین خودمو انجام میدم.
هیسونگ بهش نگاه کرد و سرشو کمی کج کرد، اونم بنظر با اعتماد بنفس میومد، هرچند، فقط بنظر. هیسونگ قدرت شناخت خوبی راجب ادما داشت، میدونست یجای کار این پسر میلنگه، با خودش فکر کرد شاید این دفعه رو اشتباه میکنه، بهرحال همچین ادمی با یه زندگی بی نقص چرا باید احساس کمبود کنه.
آقای لی با لبخند دستشو زیر نگاه سونگهون روی شونه هیسونگ گذاشت- بهتون اعتماد دارم.
لبخند هیسونگ برای حفظ ادب پر رنگ تر شد و لبخند سونگهون کم رنگ تر، بعد از اینکه تعظیم کوتاهی کردن از اون اتاق خارج شدن و هیسونگ بلافاصله دستشو به سمت سونگهون دراز کرد.
-امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم، بیا باهیم کنار بیایم سونگهون.
سونگهون که میخواست دوباره پشتشو به هیسونگ کنه و یه راست بره سر کلاس به دست هیسونگ نگاه کرد و بعد نگاهشو بالا اورد و به چشمای اون پسر دوخت. هیسونگ اون نگاهو خوب میشناخت، تحقیر!
-ما باهم صمیمی هستیم؟ با من راحت حرف نزن.
اونا همسن هم بودن؛ اینجوری نبود که اون مسر ازش بزرگتر باشه و به طور طبیعی باید باهم راحت حرف بزنن، اگه هیسونگ تو مدرسه عادی قبلیش بود احتمالا درک نمیکرد چرا همکلاسیش باید همچین چیزی بگه، ولی خب کسی که جلوش ایستاده بود شاهزاده خانواده پارک بود، احتمالا خودشو برتر میدونست که این قضیه حسابی رو مخ هیسونگ میرفت، با این حال سعی کرد توجه نکنه و فکرشو درگیر نکنه. با لبخند زوری و چشمای عصبی حرفشو اصلاح کرد.
-درسته باید میگفتم سونگهون شی!
سونگهون بلاخره اون نگاه سنگینشو از روی هیسونگ برداشت و برگشت که به راهش ادامه بده.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Prove IT
Hayran Kurguسونو فقط میخواست یه شب لباس دخترارو بپوشه و یه بار با کراش هموفوبیکش لاس بزنه! ولی چرا این پسر اینجوری دنبالش راه افتاده و با اون چشما نگاش میکنه؟ کاپل اصلی: سونکی کاپل های فرعی: هیهون، جیوون