با لگد هایی که یونگی به پام میزد با غرغر بلند شدم دیدم که عین فرشته مرگ بالا سرم دست به سینه و خوشتیپ کرده ایستاده.
همونطور که سرم رو میخاروندم و خمیازه کشان پاهام رو از نخت پایین میذاشتم به یونگی که تیپ زده بود با چشم های خمار از خوابم خیره شدم. منگ میزدم و هنوز خواب آلود بودم.
یونگی مثل وقت هایی که یکی غذاش رو کش میرفت با خشمی که سعی در کنترل کردنش داشت و صدایی که انگار داشت کنترل میکرد تا داد نزنه با انگشت تهدیدی که به سمت من گرفته بود گفت:
-جئون فاکینگ جون گوک برای آخرین بار بهت اخطار میدم یا همین الان عین یه گرگ متشخص بلند میشی و آماده میشی یا من میدونم و تمام اون شکلات و شیرموز هایی که گوشه گوشه این خونه از ترس من قایم کردی.
با شنیدن اسم غذاهای مورد علاقه ام چشمام باز شد و خواب کامل از چشمام پرید.
کمی هشیار تر نگاش کردم. وقتی موقعیت و درک کردم بلند شدم. دیدمش که دوباره دست به سینه خیره به من نگاه میکنه.
شلوار مشکی شو که یه ذره گشاد بود، همراه با پیراهن مردانه و کت مشکی که یقه هاش کار شده بود با کفش های ورنی چرم اصلش که از تمیزی برق میزد پاش کرده بود.
دستم رو زیر لباس خوابم بردم و تا اواسط سینه ام بالا کشیدم تا تنم رو بخارونم که خمیازه ی دیگه ای همین بین کشیدم.
صدای یونگی که پر از حرص بود به گوشم رسید:
-فاک! جونگ گوگ اول صبحی اون سیکس پک های لعنتی خودت رو تو چشم های من فرو نکن و دهنت که بوی گند میده رو برام باز نکن.
و بعدش من بودم که به طرف سرویس بهداشتی هل داده شدم و غرهای زیرلب یونگی رو گوش میکردم...
دلیل تمام شیک پوش بودن یونگی و غرغر های سر صبحش و بیدار کردن من از خواب نازنینم تنها یک دلیل داشت.
اونم اون گرگ شیطانی لعنت شده و گشاد یونگی بود که به خودش زحمت نداده بود تا دنبال جفتش بیاد؛ بلکه چندتا گرگ های غول پیکر بی خبر رو سراغ یونگی فرستاد که هیچ کدومشون نمی دونستن یونگی جفت اون گرگ بی خاصیته نه من....!پارت جدید آپ شد، ممنون میشم حمایت کنید🧡
YOU ARE READING
The rejected angel
Werewolfجانگوک گرگی که نمیدونه متعلق به الهه ی خیر هست یا شر... روز های آپ : شنبه و چهارشنبه