چشمای متفکرم رو بهش دوختم. یه دستش توی موهاش بود و بهشون چنگ زده بود و موهای خوش حالتش بهم ریخته شده بودند. جام رو کنار گذاشته بود و از بطری قلپ قلپ داشت مینوشید؛ چشماش روی من که روی کانتر نشسته بودم و از جام توی دستم داشتم مزه میکردم؛ قفل شد.
نمیدونم تو نگاه و صورتم چی دید که اخماش رو توی هم کشید، به کانتر تکیه داد.لب هاش روی هم فشار داد.چشم هاش از حالت عادی ریز تر و وحشی تر شده بودند.
و تمام این ها یه آدم جذاب و نشون میدادن که با اخم هایی درهم بهت خیره نگاه میکردن.
و تو بین جنبه ی جذاب و وحشی گیر میفتادی.
کمی بیشتر به سر تا پای اون نگاه کردم، قیافش توی اون کاپشن مشکی چرم و شلوارم لی مشکی پاش هم زمان هات و ترسناک بود همین موضوع باعث شد نامحسوس آب دهنم رو قورت بدم.
نتیجه اش هم صدای حرصی یونگی بود که سرم بلند داد میزد:
-جئون...
با چشم های گرد شده و ابروی بالا داده گفتم: چیه؟
با عصبانیت زیر لب گفت:
-جئون....پسره ی بی مایه....دارم بهت میگم من لعنت شده امروز یه گرگ شیطانی رو مارک کردم اون وقت تو داری با چشمای هیزت سر تا پای من رو اسکن میکنی؟ پسره ی هورنی
در حالی که به رگ های گردنش موقع داد زدن نگاه میکردم؛ با لحنش و حس کردن عصبانیتش لبم رو تر کردم و از روی کانتر پایین اومدم.
کراواتم رو کمی شل کردم و چند دکمه ی اول پیراهنم رو باز کردم و کتم رو در آوردم و صدام رو صاف کردم و دکمه های سر آستینم رو باز کردم. سمت یخچال رفتم و از توش یه بطری آبجو در آوردم و یکی رو هم سمت اون پرتاب کردم و بطری خودم رو باز نکرده صدای آخیش یونگی رو شنیدم.
عادت نداشتم یونگی رو اینقدر آشفته و مضطرب ببینم اون همیشه آروم و پر از نقشه های خاص خودش برای رهایی از دردسر توی مغزش بود.
سوالی که توی ذهنم بود رو بالا و پایین کردم و بدون فکر بیش تری به زبون آوردم.
-مارکت چه شکلیه هیونگ؟
یونگی کمی نگاهم کرد و پوزخند تلخی زد. در حالی که کاپشنش رو از تنش در میاورد دست راستش رو دراز کرد و طعنه زد:
-مثل توی بیچاره پشت گردنم کشیده نشده و شکل مار نیست.
با غرش در حالی که بطری آبجوی خنکم رو باز می کردم گفتم:
-مغز نداری راحتی؛ بفهم اون مار نیست اژدهاست.
اگه ووت ها خوب باشه طولانی تر آپ میکنم
VOCÊ ESTÁ LENDO
The rejected angel
Lobisomemجانگوک گرگی که نمیدونه متعلق به الهه ی خیر هست یا شر... روز های آپ : شنبه و چهارشنبه