چانیول با انبر کمی هیزمها رو جابهجا کرد و بعد روی صندلی برگشت. نیم نگاهی به پسری که میون چمنها نشسته بود و با دقت به چیزی خیره بود انداخت اما نتونست نگاه ازش بگیره و گوشیش رو برای عکس گرفتن ازش بیرون کشید. بدون اینکه بکهیون متوجهش بشه ازش عکس گرفت و با لبخند نگاهش کرد؛ بکهیون واقعا کوچولو و ناز بود!
- اندازهی کف دسته...
زیر لب گفت اما خب مطمئن بود همچین چیزی نیست و بکهیون دقیقا به اندازهی یه آدم معمولی ابعاد داره ولی برای اون معمولی به حساب نمیومد.عکس رو با لبخند توی اینستاگرامش پست کرد و برای اینکه حوصلهی اینکه درگیر نظرات بشه رو نداشت، کامنتها رو بست و بعد گوشیش رو توی جیبش فرستاد. این بار نگاه بکهیون به طرف دیگهای بود و به نظر زیاد هم خوشحال نمیومد. چانیول چند قدم نزدیکش شد و به جایی که خیره بود، نگاه کرد اما چیزی جز چند تا درخت میوه اونجا نبود.
- بکهیون؟ چیو اونجوری نگاه میکنی؟
نگاه بکهیون حالا به طرف چانیول برگشت و همونطور نشسته گفت: نمیتونم از درختا برم بالا، مگه نه؟
چانیول پق کوتاهی زد و بعد به درخت نگاه کرد. محوطهی اطرافشون پر از درختهای کوتاه و بلند بود اما نمیدونست چرا بکهیون باید با دیدن درختها همچین چیزی بخواد!
- چرا باید از درخت بری بالا؟ خطرناکه عزیزم؛ بذار کامل خوب شی بعد شروع کن.- چرا نباید از درخت برم بالا خب؟ درخت برای بالا رفتنه دیگه!
چانیول نمیدونست چرا اما به طرز عجیبی لحن شاکی بکهیون قانع کننده هم بود و تمام موارد لیست بلند و بالای فواید درخت رو با همون جملش توی ذهن چانیول نابود کرده بود.
- خب باشه، یه بارم که خوب شدی میریم یه جا از درخت بالا بری.
بکهیون سر تکون داد و دوباره به چمنهای جلوی پاش نگاه کرد.
- کفشدوزک میتونه حیوون خونگی باشه؟چانیول که میخواست به ماهیهای روی آتیش سر بزنه، با این حرف دوباره به بکهیون نگاه کرد و ابروهاش بالا پرید؛ بکهیون میدونست کفشدوزک یه نوع سوسکه؟
- احتمالا توی خونه گم میشه نه؟ ممکنه بره زیر کونمون و ما بشینیم روش... نه ولش کن.
بکهیون با احتیاط از جا بلند شد و به طرف مردی که فقط خیره نگاهش میکرد رفت. با رسیدن بهش بدون حرف روی نوک پاهاش بلند شد و گونش رو بوسید؛ بعد از کنارش رد شد و لبخند بزرگ روی لبهای مرد بزرگتر رو ندید.
- خب حالا باید چیکار کنیم؟ ناهارم که آماده نیست. بیا بشین برام خاطره تعریف کن حداقل آجوشی.
چانیول با لبخند به طرف صندلیش رفت و روش نشست.
- من چه خاطرهای دارم تعریف کنم آخه؟ تو بگو.
ESTÁS LEYENDO
ABOYAMI
Romance𝐴𝑏𝑜𝑦𝑎𝑚𝑖⋆آبویامی ⋆ 𝑐ℎ𝑎𝑛𝑏𝑎𝑒𝑘 𝑟𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝑠𝑙𝑖𝑐𝑒 𝑜𝑓 𝑙𝑖𝑓𝑒, 𝑠𝑚𝑢𝑡 𝑤𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝑐𝑐 ⋆ به خوشبختی ای که بعد از یک موقعیت سخت به وجود می آد میگن؛ آبویامی. آبویامی یه داستان از غم هاییه که در حال رفتنن... خلبان پارک چانیول ی...