سلام یونیک صحبت میکنه. متن پایین رو حتما بخونید.
برای ریدرهای انیگما | مهم
داشتم کامنتهای این چپتر رو میخوندم که متوجه شدم هر چقدر رفرش میکنم ادامهی چپتر نمیاد و وقتی از قسمت تنظیمات چک کردم متوجه شدم متاسفانه داستان رو نصفه نیمه پابلیش کردم و ادامهی داستان الان به این چپتر اد شده، برای همین میتونید ادامهی چپتر 80 رو الان بخونید.
توصیه کرده بودم چون چپتر بلندیه، بهتره دو قسمت کنید و در دو روز بخونید اما انگار جدی جدی مجبور شدین توی دو روز مختلف بخونیدش.
ادامهی چپتر از دیالوگ بکهیون درمورد بیرون اومدن از تخم لاکپشته.
♡♡♡
نسیم ملایم همراه با بوی تند ماهی از سمت دریا روی صورت غمآلود و بیتابش دست میکشید و موهای براق واکس خوردهاش رو به آرامی تکون میداد. خیره به خط باریکی که مرز بین دریا و آسمان رو مشخص میکرد، اجازه داد خاطرات شوم زندگی توی جزیره روحش رو در آغوش بکشند. پشتبام آکادمی تنها مکانی بود که میشد از شر نالهها و فریادها بهش پناه آورد، با این حال حتی سکوت سنگینی که با صدای امواج، مکرر میشکست هم نمیتونست توی فرار از خاطرات کمکی بهش کنه؛ نالهی مملو از درد خودش، درد و تاولهای عفونی سوختگی و گریههای یک بچه.
آرنج هر دو دستش رو به لبهی پشتبام تکیه داد و به پایین خیره شد. صخرههایی که اطراف جزیره رو احاطه کرده بودند مرگ هر سقوطکنندهای رو تضمین میکردند. به یکمقدار شجاعت نیاز داشت تا بپره اما کمرش از حد معینی بیشتر خم نمیشد. احساس اسارت میکرد و میتونست زنجیرهای نامرئیای که به مچ دستها و پاهاش بسته شدند رو ببینه. راه گریزی از جزیره و آدمهاش نبود، انگار یک مسیر فرعی در نهایت اون رو به جزیره برمیگردوند.
بیشتر از هر زمان احساس تنهایی میکرد؛ لوهان برای آزادی همسر و دخترش میجنگید و چانیول سپر دفاعی برادر کوچکترش شده بود در حالی که به دلایل نامعلوم از بیون بکهیون مرموز محافظت میکرد اما خودش بیهوده دست و پا میزد. گاهی از سختجونی خودش متعجب میشد. چطور بیهیچ انگیزهای برای زنده موندن انقدر خوب زنده مونده بود؟ وجود بیون بکهیون رو انکار کرد، با اینکه میدونست کجا میتونه اون رو پیدا کنه و به رئیس آکادمی تحویل بده. قطعا با فروختن بیون بکهیون و مامور دروغگویی به اسم چانیول پاداش خوبی در انتظارش بود و شاید یکی دو امتیاز بیشتر میگرفت اما چشم، گوش و دهنش رو بست. این آخرین لطفی بود که میتونست در حق همسلولی خردسالش کنه.
توی مخفی کردن بیون بکهیون، جیهون همدست برادر بزرگترش بود بنابراین هر رو با هم سقوط میکردند. شاید چانیول زیر سایهی مامور برگزیده بودن از زیر اعدام در میرفت و با نقص عضو به زندگی ادامه میداد اما جیهون بیهیچ شکی اعدام میشد. یه دستیار ساده هیچ ارزشی برای آکادمی نداشت.
BINABASA MO ANG
⌊ Enigma ⌉
Action❦→ E N I G M ᗩ ←❦ 🕯Cᴏᴜᴘʟᴇs: Cʜᴀɴʙᴀᴇᴋ/ Hᴜɴʜᴀɴ /Kaisoo 🕯Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ | drαм | Myѕтerιoυѕ | Sмυт | angst وقتی به خونهی جدید اثاثکشی کردم، صاحبخونه میگفت خونهای که پنجرهی اتاقم رو به حیاطش باز میشه سالهاست که متروک و خالیه اما من نیمههای ش...